رمان مافیایی

رمان مافیایی
پارت۱

&از خواب پاشدم رفتم دستو صورتمو شوستم






رفتم صوبحانه خوردمرفتم دبیرستان و وقتی

برگشتم دیدم که بابام داره بایک نفر حرف

میزنه توجهی جلب نکردم ورفتم توی اتاقم

که دیدم بابام گفت. ( الامت بابا+والامت ماد

رناتنی ا٫ت-). +ا٫ت بیا پایین

&چشم لباسام رو دربیا رم میام

+زودتربیا پایین

&چشم (رفتم پاییندیدم یک مرد انجاس)

گفتم بابا این کیه

+دخترم این اقا ارباب تو وما ست


&چچ.....ًچی

٪گفت که من ارباب تو وخوانوادتم فهمیدی

+دخترم ارباب هرچی گفت بگو چشم


&وو......ولی بابا

+همین که گفتم

&چشم

٪هالا هم برو تو ماشین

&چچچ...چشم (با حرص اینو گفت

رفتن تو ماشین ووقتی رسیدند عمارت........‌....

(پارت بعد ادامشو میزارم پارت ۲)
دیدگاه ها (۳)

رومان مافیایی پارت ۳ وارد امارت شدیم و ...٪چیشده چرا وایسادی...

رمان مافیاییپارت نامعلومخب خب جیمین ۳۷سالشه ٪الامتشهو ا٫ت هم...

پارت 15 رفتم داخل عمارت و رفتم بالا نمیدونم چرا این دختر برا...

پارت ۴۲ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۴۳ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط