نامجون ویو )
نامجون ویو )
بعد از اون دعوا با گریه اومدم بیرون و
رفتم سمت پلی که اکثرا خلوت
بود ،نشستم روی صندلی های توی خیابون
که به سمت پل بود و گریم شدت گرفت و
با خودم و خدام داشتم حرف میزدم
+اخه خدایا ،گناه من چیه؟چرا من باید
دست به هرچی میزنم بشکنه؟چرا باید
عشقم بخاطر دست و پاچلفتی بودنم اذیت بشه؟
و با شدت گریه میکردم،بعد چند ساعت
بیخیال گریه شدم،داشتم از خیابون رد
میشدم که یهو صدای ترمز رو شنیدم و یه
درد خیلی بدی توی بدنم پیچید ،احساس
کردم چندین کیلومتر پرت شدم اونور
چشمام باز بود ولی اروم اروم داشت بسته
میشد تا جایی دیدم که یهو چند نفر دورم
حلقه زدن و همهمه بلندی اوج گرفت
بعد از اون دعوا با گریه اومدم بیرون و
رفتم سمت پلی که اکثرا خلوت
بود ،نشستم روی صندلی های توی خیابون
که به سمت پل بود و گریم شدت گرفت و
با خودم و خدام داشتم حرف میزدم
+اخه خدایا ،گناه من چیه؟چرا من باید
دست به هرچی میزنم بشکنه؟چرا باید
عشقم بخاطر دست و پاچلفتی بودنم اذیت بشه؟
و با شدت گریه میکردم،بعد چند ساعت
بیخیال گریه شدم،داشتم از خیابون رد
میشدم که یهو صدای ترمز رو شنیدم و یه
درد خیلی بدی توی بدنم پیچید ،احساس
کردم چندین کیلومتر پرت شدم اونور
چشمام باز بود ولی اروم اروم داشت بسته
میشد تا جایی دیدم که یهو چند نفر دورم
حلقه زدن و همهمه بلندی اوج گرفت
۶.۵k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.