جرعهایازتو

╭────────╮
‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌
╰────────╯
جـرعــه‌ای‌از‌تــو¹
با هر قدمی که روی برگ های پاییزی میذاشتم صدای خش خش‌شون به گوش می‌رسید.
خیلی خسته شده بودم،بی حال روی یکی از کنده ها نشستم و نفس عمیقی کشیدم.
توی پاییز جنگل خیلی زیبا میشه.
نمی‌دونستم یه همچین جنگل قشنگی اطراف شهر وجود داره.
اما فکر کنم خیلی دور شدم..
اصلا راه خونه از کدوم طرفه؟
بلند شدم و به اطرافم نگاه کردم،الان چطوری بفهمم از کدوم سمت باید برم؟
باید از جی پی اس استفاده کنم.
گوشیم...
گوشیم همراهم نیست.
هوفی کشیدم و به سمت شمال قدم برداشتم.
کم کم همه چیز داشت توی مه محو میشد و هوا سردتر میشد.
یهو از میون مه یه عمارت بزرگ به چشم رسید.
بنظر میاد متروکه باشه.
اگه کسی اینجا باشه،شاید بتونه کمکم کنن‌.
درِ آهنی عمارت باز بود،اروم حلش دادم و وارد حیاط عمارت شدم.
حیاط عمارت نسبتا بزرگ بود و جای به جای حیاط پر از مجسمه های عجیب بود.
باد شاخه ها رو به رقص در می آورد و نوای ارومی ایجاد میکرد.
به سمت در رفتم و آروم بازش کردم،تاریکی سراسر عمارت رو فرا گرفته بود.
فکر نکنم کسی اینجا باشه.
با صدای نسبتا بلندی گفتم:کـسـی ایــنــجـا نیـسـت؟
صدام توی عمارت پیچید.
قدمی به سمت پله ها برداشتم که یهو دستای سرد یکی روی شونه هام نشست.
_انگار اینجا یه مهمون داریم
سریع برگشتم
پوستی به سفیدی برف،لبایی به سرخی خون،موهای سیاه شلخته پریشونی که روی صورتش افتاده بود و یه لباس شنل دار عجیب.
این مرد عجیب کیه؟...

#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#جرعه_ای_ازتو#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
دیدگاه ها (۲)

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

╭────────╮ ‌ 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 ‌‌ ╰────────╯ ...

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟓𝟎کوک:اتاقت یا اتاق من؟آنالی:حالا چه فرقی داره....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط