من که می ترسیدم از پاییز جانم را گرفت
من که می ترسیدم از پاییز جانم را گرفت
عشقت آمد آفتی شد استخوانم را گرفت
خون دل خوردم,شکستم,بی سر و سامان شدم
گریه کردم,گریه ها تاب و توانم را گرفت
من کنارت زندگی کردم,کنارت سوختم
عشق بازی با تو از من، این و آنم را گرفت
پر کشیدی رفتی و گم کردمت,گم کردی ام
ابرهای تیره آمد آسمانم را گرفت
آمدم دنبال تو تا آسمان اما خدا
مثل یک دیوانه از من نردبانم را گرفت!
#عمران_میری
عشقت آمد آفتی شد استخوانم را گرفت
خون دل خوردم,شکستم,بی سر و سامان شدم
گریه کردم,گریه ها تاب و توانم را گرفت
من کنارت زندگی کردم,کنارت سوختم
عشق بازی با تو از من، این و آنم را گرفت
پر کشیدی رفتی و گم کردمت,گم کردی ام
ابرهای تیره آمد آسمانم را گرفت
آمدم دنبال تو تا آسمان اما خدا
مثل یک دیوانه از من نردبانم را گرفت!
#عمران_میری
- ۱.۰k
- ۰۲ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط