ساعت شب بود که صدای تلفن پسری را از خواب بیدار کرد پش

ساعت 3 شب بود که صدای تلفن، پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود. پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟ مادر گفت: 25 سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی! فقط خواستم بگویم تولدت مبارک...!

پسر از این که دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد، صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت، ولی مادر دیگر در این دنیا نبود . !
دیدگاه ها (۸)

می دونی ؟ یه اتاق باشه ..... گرم گرم .... روشن روشن تو باشی ...

دختری سه ساله بود که پدرش آسمانی شد . . .دانشگاه که قبول شد،...

از زندگی خسته شده بود.... شقیقه هاش تیر می کشید .. بی تفاوت ...

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم.ما همدیگرو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط