پادشاه مافیا
پادشاه مافیا
پارت ۴
اگه واقعا بتونه اون لبتاب رو بدزده واقعاً یه عجوبه است
پرش زمانی به ساعت ۳ (۱۵)
ویو ا.ت
دم در وایساده بودم که یه ماشین اومد
بادیگارد. خانوم لی
ا.ت. بله
سوار شدم رسیدیم
بادیگارد. رسیدیم خانم
ا.ت. ممنون
کوک. سلام
ا.ت. سلام
ا.ت. خب بگو
کوک. بیا بشین
ا.ت. نشستند
کوک. خب ببین عمارتش از تمام جهت دوربین داره حتیwc از یه متری عمارت ش رد بشی یه لیزر داره که تقریبا میشه ازش رد شد خب یه راه زیر زمینی داره که دوربین نداره بدون هیچ چیز میتونی بری اونجا گانگ بخاطر بعضی از کاراش از اونجا میره پس مجبوری دم صبح بیدار شی و بریم
ا.ت. چند شنبه ?
کوک. یکشنبه اونروز با دوست دختراش میره و تا شب بیرونن پس اونروز بهترین موقع ست
ا.ت. خب پس دوهفته دیگه یکشنبه
کوک. اره
ا.ت. خب من رفتم
کوک. میخوای یکی......
ا.ت. اره
بادیگارد رسوندش خونش
ا.ت من یه ماموریت امشب برای یو جنی داشتم اون یه زنه ولی از من ضعیف تره اون جانشین پدرش
رفت ساعت ۱۶ بو د ۲ ساعت دیگه وقت داشتم گوشیمو رو ساعت ۵.۳۰ کوک کردم گرفتم خوابیدم
دینگ دینگ دینگ
بیدار شدم لباسمو پوشیدم لبتاب تفنگ و....
رو برداشتم رفتم به اون عمارت که ادرسشو داده بود شو
ولی اصلا نگفت کیه
من همیشه با اون اسکیت های که ۴ تا چرخ داره و تو پاهم میره همه چیم مشکی بود نشستم رو سنگ بزرگی که اونجا بود لبتابم رو برداشتم دوربین هاشو اصلحه هاشو تمام غیر فعال کردم رفتم سمت در
. بادیگار های اون فرد رو میزارم بادیگارد.ج جنی بلک پینک هم نیست.
بادیگارد.ج. دختر جون اینجا چی میخوای
ل.ت. حتماً یه چیزی میخوام
بادیگارد.ج. دختر جون اینجا چی میخوایید
ا.ت. برو به ریست بگو لی ا.ت خودش میفهمه
بادیگارد.ج. اشاره کرد به یکی دیگه رفت گفت
بادیگارد.۲. ج.0ریس اجازه ورود داد
ل.ت.من رفتم
خدمتکار. ارباب گفتند برید تو اتاقشون
ا.ا.ت. باشه
ولی................
خماری
پارت ۴
اگه واقعا بتونه اون لبتاب رو بدزده واقعاً یه عجوبه است
پرش زمانی به ساعت ۳ (۱۵)
ویو ا.ت
دم در وایساده بودم که یه ماشین اومد
بادیگارد. خانوم لی
ا.ت. بله
سوار شدم رسیدیم
بادیگارد. رسیدیم خانم
ا.ت. ممنون
کوک. سلام
ا.ت. سلام
ا.ت. خب بگو
کوک. بیا بشین
ا.ت. نشستند
کوک. خب ببین عمارتش از تمام جهت دوربین داره حتیwc از یه متری عمارت ش رد بشی یه لیزر داره که تقریبا میشه ازش رد شد خب یه راه زیر زمینی داره که دوربین نداره بدون هیچ چیز میتونی بری اونجا گانگ بخاطر بعضی از کاراش از اونجا میره پس مجبوری دم صبح بیدار شی و بریم
ا.ت. چند شنبه ?
کوک. یکشنبه اونروز با دوست دختراش میره و تا شب بیرونن پس اونروز بهترین موقع ست
ا.ت. خب پس دوهفته دیگه یکشنبه
کوک. اره
ا.ت. خب من رفتم
کوک. میخوای یکی......
ا.ت. اره
بادیگارد رسوندش خونش
ا.ت من یه ماموریت امشب برای یو جنی داشتم اون یه زنه ولی از من ضعیف تره اون جانشین پدرش
رفت ساعت ۱۶ بو د ۲ ساعت دیگه وقت داشتم گوشیمو رو ساعت ۵.۳۰ کوک کردم گرفتم خوابیدم
دینگ دینگ دینگ
بیدار شدم لباسمو پوشیدم لبتاب تفنگ و....
رو برداشتم رفتم به اون عمارت که ادرسشو داده بود شو
ولی اصلا نگفت کیه
من همیشه با اون اسکیت های که ۴ تا چرخ داره و تو پاهم میره همه چیم مشکی بود نشستم رو سنگ بزرگی که اونجا بود لبتابم رو برداشتم دوربین هاشو اصلحه هاشو تمام غیر فعال کردم رفتم سمت در
. بادیگار های اون فرد رو میزارم بادیگارد.ج جنی بلک پینک هم نیست.
بادیگارد.ج. دختر جون اینجا چی میخوای
ل.ت. حتماً یه چیزی میخوام
بادیگارد.ج. دختر جون اینجا چی میخوایید
ا.ت. برو به ریست بگو لی ا.ت خودش میفهمه
بادیگارد.ج. اشاره کرد به یکی دیگه رفت گفت
بادیگارد.۲. ج.0ریس اجازه ورود داد
ل.ت.من رفتم
خدمتکار. ارباب گفتند برید تو اتاقشون
ا.ا.ت. باشه
ولی................
خماری
۴.۶k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.