از همون روز اول💜:-)
از همون روز اول💜:-)
پارت ۱۸
#پانیذ
دیانا تو شک بود
هرچی صداش میزدم جواب نمیداد
سیگنال نمیداد/:
یکی زدم تو گوشیش
صدای : حیحح ارسلان در اومد
پانیذ: چیه اعای کاشی ترسیدی؟
ارسلان: برام مهمه؟
پانیذ: بایدم مهم نباشه
دیانا: چرا زدی؟؟؟؟؟
پانیذ: چون سیگنال نمیدادی/:
دیانا: پانیذذذذ
پانیذ: جوننن پانیذذذ
دیانا: بگوشم
پانیذ: این خانوم فلاحی زنگ زد گفت بریمخونه:-\
دیانا: :-\ بریم فق من یک کار کوچیک با مهراب دارم
دیانا: مهراببببب
ارسلان: چیکارش داری ؟
دیانا: فوضولی
ارسلان: نح
دیانا: پس سکوت
مهراب: چیهههه
دیانا: ببین این حرفات از کجا معلوم راسته؟؟؟
مهراب: الان باور نداری؟؟؟
پارت ۱۸
#پانیذ
دیانا تو شک بود
هرچی صداش میزدم جواب نمیداد
سیگنال نمیداد/:
یکی زدم تو گوشیش
صدای : حیحح ارسلان در اومد
پانیذ: چیه اعای کاشی ترسیدی؟
ارسلان: برام مهمه؟
پانیذ: بایدم مهم نباشه
دیانا: چرا زدی؟؟؟؟؟
پانیذ: چون سیگنال نمیدادی/:
دیانا: پانیذذذذ
پانیذ: جوننن پانیذذذ
دیانا: بگوشم
پانیذ: این خانوم فلاحی زنگ زد گفت بریمخونه:-\
دیانا: :-\ بریم فق من یک کار کوچیک با مهراب دارم
دیانا: مهراببببب
ارسلان: چیکارش داری ؟
دیانا: فوضولی
ارسلان: نح
دیانا: پس سکوت
مهراب: چیهههه
دیانا: ببین این حرفات از کجا معلوم راسته؟؟؟
مهراب: الان باور نداری؟؟؟
۱۰.۰k
۲۴ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.