میسوخت

" میسوخت "
تمام دیشب را نخوابیدم و بالای سرش با کهنه ای خیس بیدار ماندم . .
فکر میکردم "تب " کرده است . . .
نمیدانستم که حرارت تنش از این است که تمام "دیروز " را در آغوش دیگری بوده . . .
دیدگاه ها (۱۵)

آهسته بیاچیزی هم ننویسنظر هم نگذارهمان که بخوانی بس استمن به...

دلم هوایت را می کند..ومن..باز هم...شرمنده اش می شوم...

ﻣﺮﮔﺒﺎﺭﺗﺮﯾﻦ ﺟﺪﺍﻝ ، ﺟﺪﺍﻝ ﻣﯿﺎﻥ “ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ” ﻭ “ ﻏﺮﻭﺭ” ﺍﺳﺖ ! ﻭﻗﺘﯽ “...

↙مَن بدبودنو از خیلیا بهتر بَلَد بودم➡↙فَقَط اینقَد مَرام دا...

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

♡𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part⁵( ...

🦋 wounded butterfly 🦋part 12جونگ کوک 🌕 من پسر این خانم و اقا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط