یک روز وقت نماز مغرب و عشا بود که صدای زنگ آمد من به ...

یک روز وقت نماز مغرب و عشا بود که صدای زنگ آمد، من به طرف تلفن رفتم، تلویزیون روشن بود و صدای اذان می‌آمد، علی وضو گرفته و روی سجاده‌اش نشسته بود تا نماز بخواند، گوشی را برداشتم، آقایی مودبانه گفت: آقای استاندار تشریف دارند؟ من‌که علی را می‌دیدم، گفتم: بله اینجا هستند، در همان حال آن آقا گفتند: آقای رئیس‌جمهور با ایشان کار دارند و من هم فورا گفتم: علی گوشی را بگیر، آقای بنی‌صدر با شما کار دارند، در این اثنا که کمتر از یک دقیقه طول کشید، من مرتب به علی میگفتم آقای رئیس‌جمهور با شما کار دارند، آن طرف صدای آقای بنی‌صدر را شنیدم، فورا گفتم: علی آقای رئیس‌جمهور پشت خط هستند، این را بنی‌صدر هم شنید، اما علی حاضر به آمدن پای گوشی تلفن نبود و با صدای بلند گفت: به آقای رئیس‌جمهور بفرمایید وقت نماز است، عجلو بالصلاه قبل الفوت، عجلو به التوبه قبل الموت، بعد از نماز خودم با ایشان تماس خواهم گرفت، او بلافاصله قامت بست و نمازش را شروع کرد، بنی‌صدر که صدای علی را شنیده بود با حالت عصبانی گفت: بگویید متشکرم و محکم گوشی را به سر جایش کوبید.

🌷 #شهیدعلی‌انصاری🌷
#خاکیان_خدایی
دیدگاه ها (۱)

👓 حرف حساب از آقای #رسایی#باز_آی

تو نمیمانی.. :)باید دل بکنم..!راحتم بگذار..!#آسمان_عابی#بخون

🌹علی هفتاد میلیون یار داره🌹هزاران مالک وعمار داره#سیدعلی_امی...

🔴نگذارید این انقلاب بدست نااهلان و نامحرمان بیفتد.♦️من در می...

نسیمی سرد پرد هارا تکان میداد.روشنی داخل اتاق وجود نداشت بجز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط