آغوش سایه
آغوش سایه
پارت سیزدهم❤️🖤💙
مفلیس:این پسر من اسکورج به سونیک شما علاقه مند شده
سونیک:چی
مفلیس:پول داره ماشین داره همه چی داره
سونیک:اما من نمی خوام....
شدو:برید بیرون(با فریاد)
مفلیس:باشه ولی پول نمی خوای
شدو:نه برید(با فریاد)
مفلیس:اهههه....باشه....
سونیک:من اونو نمی خوام
شدو:نمیزارم سونیک تو مال منی
سونیک:شدو
شدو:جانم
سونیک:من تو را خیلی دوست دارم
شدو:من هم خیلی دوستت دارم
از زبان سونیک
بهم نزدیک شد و منو بوسید
ماریا:اوهههه ماییییی گادددد😏
شدو: ماریا
ماریا:خب چرا ازدواج نمی کنید
شدو:چون الان وقتش نیست
سونیک:درسته
ماریا:خب من توی ازدواجتون خودم ساقدوش عروس خانم میشم
سرمو گذاشتم روی سینه شدو احساس عجیبی داشتم منم خیلی دوستش داشتم اما یهو به خودم اومدم دیدم غذا سوخت
سونیک:غذا
شدو:نگران نباش ماریا چک میکنه
ماریا: آره
سونیک:پس بغل.....🥺
شدو:خودتو کیوت نکن
سونیک:🥺🥹
شدو:می خورم لپ هاتو ها
سونیک:ببخشید
از زبان سیلور
سیلور:میدونی باید چیکار کنی
اینفیت:بله قربان
سیلور:اون سونیک را پیش من بیار
اینفیت:چشم قربان
سیلور: آفرین حالا برو
اینفیت:بله قربان
از زبان سونیک
شدو مثل جت دوید
شدو:بچه ها.....می خوام ببرمتون سرزمین موج های آبی
ماریا:شعبه دیگری ندارد
سونیک و شدو:😂
شدو:امروز تولد سونیکه
سونیک:واقعا نمیدونستم
شدو:برای همین سوپزار کردیمت
ماریا: سورپرایز نه سوپزار
شدو:همون باشه
سونیک: این عالیه
شدو: آماده شید بریم
رسیدیم به سرزمین موج های آبی
شدو:من میرم اونجا
ماریا:منم میرم استراحت کنم
سونیک:من می خوام برم سرسره
شدو:برید ولی رأس ساعت ۱۴ اینجا باشید
ماریا و سونیک:باشه
داشتم با ماریا می رفتم ماریا رفت روی یک صندلی نشست و با گوشیش ور می رفت منم داشتم میرفتم که یهو همه جا تاریک شد و بعد
سیلور:خوش آمدی......
ادامه دارد..
پارت سیزدهم❤️🖤💙
مفلیس:این پسر من اسکورج به سونیک شما علاقه مند شده
سونیک:چی
مفلیس:پول داره ماشین داره همه چی داره
سونیک:اما من نمی خوام....
شدو:برید بیرون(با فریاد)
مفلیس:باشه ولی پول نمی خوای
شدو:نه برید(با فریاد)
مفلیس:اهههه....باشه....
سونیک:من اونو نمی خوام
شدو:نمیزارم سونیک تو مال منی
سونیک:شدو
شدو:جانم
سونیک:من تو را خیلی دوست دارم
شدو:من هم خیلی دوستت دارم
از زبان سونیک
بهم نزدیک شد و منو بوسید
ماریا:اوهههه ماییییی گادددد😏
شدو: ماریا
ماریا:خب چرا ازدواج نمی کنید
شدو:چون الان وقتش نیست
سونیک:درسته
ماریا:خب من توی ازدواجتون خودم ساقدوش عروس خانم میشم
سرمو گذاشتم روی سینه شدو احساس عجیبی داشتم منم خیلی دوستش داشتم اما یهو به خودم اومدم دیدم غذا سوخت
سونیک:غذا
شدو:نگران نباش ماریا چک میکنه
ماریا: آره
سونیک:پس بغل.....🥺
شدو:خودتو کیوت نکن
سونیک:🥺🥹
شدو:می خورم لپ هاتو ها
سونیک:ببخشید
از زبان سیلور
سیلور:میدونی باید چیکار کنی
اینفیت:بله قربان
سیلور:اون سونیک را پیش من بیار
اینفیت:چشم قربان
سیلور: آفرین حالا برو
اینفیت:بله قربان
از زبان سونیک
شدو مثل جت دوید
شدو:بچه ها.....می خوام ببرمتون سرزمین موج های آبی
ماریا:شعبه دیگری ندارد
سونیک و شدو:😂
شدو:امروز تولد سونیکه
سونیک:واقعا نمیدونستم
شدو:برای همین سوپزار کردیمت
ماریا: سورپرایز نه سوپزار
شدو:همون باشه
سونیک: این عالیه
شدو: آماده شید بریم
رسیدیم به سرزمین موج های آبی
شدو:من میرم اونجا
ماریا:منم میرم استراحت کنم
سونیک:من می خوام برم سرسره
شدو:برید ولی رأس ساعت ۱۴ اینجا باشید
ماریا و سونیک:باشه
داشتم با ماریا می رفتم ماریا رفت روی یک صندلی نشست و با گوشیش ور می رفت منم داشتم میرفتم که یهو همه جا تاریک شد و بعد
سیلور:خوش آمدی......
ادامه دارد..
- ۲.۰k
- ۰۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط