روزی یک مهندس در حال عبور از یک جاده بود که یک قورباغه او
روزی یک مهندس در حال عبور از یک جاده بود که یک قورباغه او را صدا کرد و گفت : اگر مرا ببوسی، من به پرنسس زیبایی تبدیل خواهم شد! او خم شد، قورباغه را بلند کرد و در جیبش گذاشت.
قورباغه دوباره صدا کرد و گفت : اگر مرا ببوسی و به پرنسس زیبایی تبدیل کنی،با تو ازدواج خواهم کرد، مهندس قورباغه را از جیبش در آورد، لبخندی به او زد و دوباره او را در جیبش گذاشت.سرانجام قورباغه پرسید : موضوع چیست؟ من به تو گفتم من یک پرنسس زیبا هستم، که با تو ازدواج خواهم کرد. چرا مرا نمی بوسی؟ مهندس گفت : نگاه کن! من یک مهندسم! برای من یک دختر زیبا جالب نیست! اما یک قورباغه سخنگو واقعاً برایم جالبه
یه همچین آدمایی ﻫﺴﺘن مهندسا!!!!
پنجم اسفند ،روز مهندس مبارک :)
@ShamimYass
قورباغه دوباره صدا کرد و گفت : اگر مرا ببوسی و به پرنسس زیبایی تبدیل کنی،با تو ازدواج خواهم کرد، مهندس قورباغه را از جیبش در آورد، لبخندی به او زد و دوباره او را در جیبش گذاشت.سرانجام قورباغه پرسید : موضوع چیست؟ من به تو گفتم من یک پرنسس زیبا هستم، که با تو ازدواج خواهم کرد. چرا مرا نمی بوسی؟ مهندس گفت : نگاه کن! من یک مهندسم! برای من یک دختر زیبا جالب نیست! اما یک قورباغه سخنگو واقعاً برایم جالبه
یه همچین آدمایی ﻫﺴﺘن مهندسا!!!!
پنجم اسفند ،روز مهندس مبارک :)
@ShamimYass
- ۴.۶k
- ۰۵ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط