در باور من، ریشه زدی، رحم نکردی
در باور من، ریشه زدی، رحم نکردی
هی زخم بر اندیشه زدی، رحم نکردی
تا خواست نهالم ثمری از تو بگیرد
هی تیشه زدی، تیشه زدی، رحم نکردی
یک باغچه از خاطره ها سهم دلم بود
در خاطر من، بیشه زدی، رحم نکردی
آهوی پریشان شده دشت تو بودم
صیاد شدی، گیشه زدی، رحم نکردی
اکنون که دلم دست تو افتاده چه کردی؟!!!
هی سنگ بر این شیشه زدی، رحم نکردی
هی زخم بر اندیشه زدی، رحم نکردی
تا خواست نهالم ثمری از تو بگیرد
هی تیشه زدی، تیشه زدی، رحم نکردی
یک باغچه از خاطره ها سهم دلم بود
در خاطر من، بیشه زدی، رحم نکردی
آهوی پریشان شده دشت تو بودم
صیاد شدی، گیشه زدی، رحم نکردی
اکنون که دلم دست تو افتاده چه کردی؟!!!
هی سنگ بر این شیشه زدی، رحم نکردی
۸.۶k
۲۵ دی ۱۴۰۲