هر شب
هر شب
گُل یاد تو در آسمان خیالم
می درخشد
آنجا که مُشیری می گوید
همه تن چشم شدم خیره به
دنبال تو گشتم
امّا من همه تن جان شدم
لبریز از جام وجودت
رد بوسه ی تو بر کوچه لبان من
آغوش پُر از یاس تو و حسرت
تن مردانه ی من
قاصدک دوست داشتنت را
همراه با پرستوی خیالت
راهی آسمان چشمانت می کنم
بیا که هم نفسی نیست مرا
چنان مستم از خیالت
که دوای نیست مرا
گُم گشته ام در خویش
تو مرا پیدا کن
آسمان صاف و ماه تابان
باید از تو نوشت
می نویسم
نوشتنی بی انتها
کلبه ای چوبی
میان جنگل دوست داشتنت
دشتی پر از گل های شقایق
و اینجا مردی
منتظر
از جنس باران
#سیامڪ_جعفرے
┅═•❃❤️❃•═┅
گُل یاد تو در آسمان خیالم
می درخشد
آنجا که مُشیری می گوید
همه تن چشم شدم خیره به
دنبال تو گشتم
امّا من همه تن جان شدم
لبریز از جام وجودت
رد بوسه ی تو بر کوچه لبان من
آغوش پُر از یاس تو و حسرت
تن مردانه ی من
قاصدک دوست داشتنت را
همراه با پرستوی خیالت
راهی آسمان چشمانت می کنم
بیا که هم نفسی نیست مرا
چنان مستم از خیالت
که دوای نیست مرا
گُم گشته ام در خویش
تو مرا پیدا کن
آسمان صاف و ماه تابان
باید از تو نوشت
می نویسم
نوشتنی بی انتها
کلبه ای چوبی
میان جنگل دوست داشتنت
دشتی پر از گل های شقایق
و اینجا مردی
منتظر
از جنس باران
#سیامڪ_جعفرے
┅═•❃❤️❃•═┅
۷.۰k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.