احساس عجیب پارت 13
احساس عجیب پارت 13
ویو نویسنده:
ران رفت سمت رین
ران: رین..... تا اخر هفته میری خونه باجی.... (با جهره عادی)
رین و باجی هم با قیافه وادفاک نگاش کردن:
ریندو: ران راس میگه شاید بهتره....
رین: وایسین وایسین وایسین... الان داری بحثو عوض میکنی؟ فک نکن نفهمیدم........
ران: رین دارم جدی میکم
رین: جانم... جدیییی؟
ران: اره
رین: اهم اهم اهم.... هععع(نفس گرفتن) مرسیییییییییییییییییییی
ران: باشه بابا کرشدم
رین رف بالا لوازما شو جم کرد
ران: دیدی گفتم.... شاید وقتز عصبی شه ترسناک بشه اما اگه تو همون لحظه چیزی که میخوادو بهش بگی مث بچه ها رفتار میکنه....
باجی: اوهوم
ویو رین:
واییییییی اخجونننننن...... دارم میرم خونه باجی...
ولی..... اخه مگه خونوادش نیستن خونهههههه
واییی حالا چیکار کنم... نمیتونم برم تو رو مامانش بگم دوس دخترشم.... وای... وای..... وای.... چیکار کنم
ویو نویسنده:
باجی در اتاق رینو میزنه:
رین میتونم بیام تو؟ ......
* در اتاق رینو باز میکنه*
رین.... چرا انقد سرخی؟....
___________________
عاحححححح تمامید
ویو نویسنده:
ران رفت سمت رین
ران: رین..... تا اخر هفته میری خونه باجی.... (با جهره عادی)
رین و باجی هم با قیافه وادفاک نگاش کردن:
ریندو: ران راس میگه شاید بهتره....
رین: وایسین وایسین وایسین... الان داری بحثو عوض میکنی؟ فک نکن نفهمیدم........
ران: رین دارم جدی میکم
رین: جانم... جدیییی؟
ران: اره
رین: اهم اهم اهم.... هععع(نفس گرفتن) مرسیییییییییییییییییییی
ران: باشه بابا کرشدم
رین رف بالا لوازما شو جم کرد
ران: دیدی گفتم.... شاید وقتز عصبی شه ترسناک بشه اما اگه تو همون لحظه چیزی که میخوادو بهش بگی مث بچه ها رفتار میکنه....
باجی: اوهوم
ویو رین:
واییییییی اخجونننننن...... دارم میرم خونه باجی...
ولی..... اخه مگه خونوادش نیستن خونهههههه
واییی حالا چیکار کنم... نمیتونم برم تو رو مامانش بگم دوس دخترشم.... وای... وای..... وای.... چیکار کنم
ویو نویسنده:
باجی در اتاق رینو میزنه:
رین میتونم بیام تو؟ ......
* در اتاق رینو باز میکنه*
رین.... چرا انقد سرخی؟....
___________________
عاحححححح تمامید
۳۶۷
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.