《مگه من دل ندارم؟》
جمله ی فوق میتونه از "کم شعوری" ما سر چشمه بگیره!
بیایید این عقیده ی پوچ رو دور بریزیم؛ اینکه وقتی یه نفر اکثر وقت ها میخنده پس همیشه باید خندون باشه!
وقتی کسی ساکته پس همیشه باید آروم باشه...
وقتی فلانی سرش تو حساب و کتابه پس همیشه باید منطقی باشه!
بیایید تو باور مون آدم ها رو دسته بندی نکنیم! آدما شئ نیستن که همیشه یه جورِ ثابت بمونن؛ آدما آدم ان.
کسی چه میدونه؛ شاید همون آدمِ به قولِ شما همیشه خندون لازم باشه یکم گریه کنه تا حالش خوب بشه...
شاید همون آرومه یه خبری به دستش رسیده که دوست داره از ذوقش جیغ جیغ کنه و بالا و پایین بپره!
کسی چه میدونه؛ شاید همون آدم مثلاً منطقی امروز با کلی جون کَندَن میخواد برای اولین بار بدون حساب و کتاب و چرتکه انداختن به کسی که دوسش داره محبت کنه!
ولی وقتی شما میگی آهای فلانی! تو دیگه چرا؟! از تو بعیده اینجوری زانوی غم بغل گرفتن...
بَهمانی بیا اینجا ببینم؛ نکنه عقلت رو از دست دادی اینجوری سبک بازی در میآری؟!
یا وقتی انگشت اشاره ت رو به سمت همون آقا منطقیه میگیری و با تمسخر نگاهش میکنی، شاید اون خجالت بکشه و به خاطر بد نگاه کردن اَمثالِ من و شما از اون عمل دست بکشه؛ شایدم اصلاً اون کار رو انجام نده!
اونوقت خیلی غیر مستقیم باعث میشیم که اون آدم فکر کنه مثلِ یه ربات باید خیلی محکم کاری رو انجام بده که ازش انتظار میره و به انسان بودنش شک کنه...
بیایید با "کم شعوری" هامون آدما رو به درجه ی 《مگه من دل ندارم؟!》 نرسونیم!
✍ #هانیه_قبادی
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.