معرفی کایتو کوروبا پارت ۲
وقتی اون لباس سفید رو در میارم،
همهچی ساکت میشه.
دیگه خبری از نور، ترفند یا هیجان نیست...
فقط من میمونم و آینهای که یه پسر معمولی رو نشون میده.
همه فکر میکنن دزد شبح همیشه میخنده، همیشه شوخطبع و بیخیاله.
ولی اونا نمیدونن...
هر خندهم یه ماسکه،
یه نقاب دیگهست تا نذاره کسی غممو ببینه.
من از بچگی یاد گرفتم لبخند بزنم،
حتی وقتی درونم پر از سؤال و دلتنگیه.
پدرم همیشه میگفت:
"یه شعبدهباز هیچوقت نباید ترسش رو نشون بده."
و منم یاد گرفتم هر احساسی رو قایم کنم،
زیر یه لبخند.
اما شبها...
وقتی نور ماه از پنجره میتابه و سکوت خونه رو پر میکنه،
دیگه نیازی به نقاب نیست.
اون موقع فقط کایتوئم،
یه پسر که هنوز منتظره یه جواب...
یه حقیقت که شاید هیچوقت پیداش نکنه.
ولی بازم ادامه میدم.
چون شاید همین ادامه دادن،
تنها جادوی واقعیای باشه که هنوز باورش دارم.
همهچی ساکت میشه.
دیگه خبری از نور، ترفند یا هیجان نیست...
فقط من میمونم و آینهای که یه پسر معمولی رو نشون میده.
همه فکر میکنن دزد شبح همیشه میخنده، همیشه شوخطبع و بیخیاله.
ولی اونا نمیدونن...
هر خندهم یه ماسکه،
یه نقاب دیگهست تا نذاره کسی غممو ببینه.
من از بچگی یاد گرفتم لبخند بزنم،
حتی وقتی درونم پر از سؤال و دلتنگیه.
پدرم همیشه میگفت:
"یه شعبدهباز هیچوقت نباید ترسش رو نشون بده."
و منم یاد گرفتم هر احساسی رو قایم کنم،
زیر یه لبخند.
اما شبها...
وقتی نور ماه از پنجره میتابه و سکوت خونه رو پر میکنه،
دیگه نیازی به نقاب نیست.
اون موقع فقط کایتوئم،
یه پسر که هنوز منتظره یه جواب...
یه حقیقت که شاید هیچوقت پیداش نکنه.
ولی بازم ادامه میدم.
چون شاید همین ادامه دادن،
تنها جادوی واقعیای باشه که هنوز باورش دارم.
- ۱۱۰
- ۱۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط