شات آخر کوکی

یهو ا/ت در رو باز کرد و اومد و گفت اینجا چه خبره
یوگا هیچی نیست بيب فقط داشتم حساب این پسره رو می‌رسیدم
کوک وقتی گفت بيب اعصابم خورد شد اومدم نزدیکتر و لب های ا/ت رو بوسیدم بعد هم رو به‌ یوگا گفتم آخرین بارت باشه با دوست دخترم اینجوری حرف میزنی بعد هم دست ا /ت رو گرفتم و با خودم بردم یکی از کلاس های خالی به‌ ا!/ت نگاه کردم که متعجب نگام می‌کرد
تازه ویندوزم بالا اومد و متوجه شدم اون لحظه هیچی به‌ ذهنم نرسید و از اونجا فرار کردم "صبح ساعت 7"
کل شب رو بیدار موندم نمیدونستم چیکار کنم کلافه لباس های فرمم رو پوشیدم و رفتم مدرسه همه بهم نگاه میکردن معذب شده بودم زنگ اول ورزش داشتیم رفتم رختکن و لباس هام رو عوض کردم توی سالن ا/ت من رو دید خواست بیاد سمتم که معلم توی دلم هزاران بار شکر کردم
معلم خب بچه ها امروز یه ورزشی انجام میدیم که بیشتر شبیه رقصه و ا/ت هم قراره بهتون کمک بکنه
ا/ت خب من به‌ یه حاضری نیاز دارم که بهم کمک کنه یوگا ا/ت من
ا/ت او کوکی تو میشه بیای
کوک من
ا/ت اوهوم
اومدم نزدیکش رقص کاپل ها بود باهم انجامش دادیم من قبلا این رقص رو بلد بودم بعد از اینکه کلاس تموم شد با ا/ت رفتیم تا حرف بزنیم
ا/ت جونگکوک میشه چیزی ازت بپرسم
کوک ا/ت من بخاطر دیروز معذرت میخوام واقعا دست خودم نبود
ا/ت جونگکوک
کوک باور کن میرم با همه کلاس حرف میزنم و میگم چیزی بین ما نیست
ا/ت همینجوری داشت حرف می‌زد اومدم جلوتر و لباش رو بوسیدم
جونگکوک دوستت دارم
دیدگاه ها (۰)

تک‌ پارتی شوگا

شات آخر جیمین

این

اولین عکسم از بی تی اس

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

⁵³کوک: ببخشید خانم، ببخشید. من شمارو دیدم یادم به همسرم افتا...

پارت ۷۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط