دوسش داشتم بیشتر از چیزی که فکرشو میکرد , اونم دوسم داشت
دوسش داشتم بیشتر از چیزی که فکرشو میکرد , اونم دوسم داشت , شبه عروسیمون بود , خیلی ساکت نشسته بود,ازش پرسیدم چی شده زهرا؟
جواب نداد . ما مدتها آرزوی همچین شبی رو داشتیم , همیشه راجع به اینکه شب عروسیمون چجور باشه با هم حرف میزدیم , ولی الان که به آرزومون رسیدیم چرا اینطور شده؟چرا اخم ! عروسی تموم شده بود و همه ی مهمونا رفته بودن , رفتیم خونه , یه آپارتمان کوچیک که فقط به اندازه ی دو نفر بود , من رفتم از بیرون چیزی بخرمو بیارم که بخوریم,برگشتم خونه ولی زهرا نبود , به موبایلش زنگ زدم جواب نداد , روی میز یه یاد داشت بود برداشتمو خوندم , فقط یه جمله نوشته بود : مهدی طلاقم بده.
یهو بدنم یخ کرد , مگه میشه همچین چیزی ! صب شد رفتم خونشون بزور رفتم پیشش ازش پرسیدم چی شده؟چرا طلاق؟چون بی پولم؟چون خونمون کوچیکه؟فکر میکنی نمیتونم خوشبختت بکنم؟
جوابی نداد و فقط گفت من طلاق میخوام .
بعد اون ماجرا خواستگاره قبلیشو دیدم که اومده بودن خونشون برای خواستگاری اسمش مهدی حسنی بود
تو راهرو دادگاه دیدمش گفتم من طلاقت نمیدم,من عاشقتم دوست دارم , به این راحتی ازت نمیگذرم , تمامه حرفش همین بود ” طلاقم بده مهدی طلاقم بده” ازش پرسیدم خب دلیلشو بگو , جوابی نداد و سرشو انداخت پاینن,این باره سومی بود که میومدیم دادگاه , چون من راضی به طلاق نبودم. قاضی ازش پرسید : دوسش داری؟ زهرا گفت : نه !! داد زدم : دروغ میگه,دروغه,دوسم داره ولی داره انکار میکنه!!!
قاضی رای به طلاقمون داد و بالاخره جدا شدیم. باورم نمیشد که عشقمو تو یه لحظه از دست دادم , همه چی تا شبه عروسی خوب بود , آخه چرا!؟
تو حیاط دادگاه صدام زد : مهدی , مهدی صبر کن کارت دارم. واستادم اومد پیشمو گفت میخوای دلیله طلاقمو بدونی؟ گفتم نمیخواد میدونم بخاطره اون پسرست همون آآآآآقای حسنی ; گفت : اون خاستگاری فقط یه نقشه بود و دلیلش چیزه دیگست , گفتم چی؟ گفت : من ایدز دارم,وقتی رفتیم برا آزمایش اینو فهمیدم ,مهدی منو ببخش من کسینبودم که فکرشو میکردی من قبل از تو یه آدم کثیف بودم که عشقه تو بهش جون داد,ولی نخواستم بدبختت کنم,نخواستم یک عمر بخاطره من بسوزی.
گفتم دروغه , برگه آزمایشو نشونم داد و چشاش پر شد و سرشو پایین انداختو رفت.
اون رفت و داغ عشقشو به دلم گذاشت , چهار ماه بعد فوت کرد و با کلی گناه و آهه من رفت …
جواب نداد . ما مدتها آرزوی همچین شبی رو داشتیم , همیشه راجع به اینکه شب عروسیمون چجور باشه با هم حرف میزدیم , ولی الان که به آرزومون رسیدیم چرا اینطور شده؟چرا اخم ! عروسی تموم شده بود و همه ی مهمونا رفته بودن , رفتیم خونه , یه آپارتمان کوچیک که فقط به اندازه ی دو نفر بود , من رفتم از بیرون چیزی بخرمو بیارم که بخوریم,برگشتم خونه ولی زهرا نبود , به موبایلش زنگ زدم جواب نداد , روی میز یه یاد داشت بود برداشتمو خوندم , فقط یه جمله نوشته بود : مهدی طلاقم بده.
یهو بدنم یخ کرد , مگه میشه همچین چیزی ! صب شد رفتم خونشون بزور رفتم پیشش ازش پرسیدم چی شده؟چرا طلاق؟چون بی پولم؟چون خونمون کوچیکه؟فکر میکنی نمیتونم خوشبختت بکنم؟
جوابی نداد و فقط گفت من طلاق میخوام .
بعد اون ماجرا خواستگاره قبلیشو دیدم که اومده بودن خونشون برای خواستگاری اسمش مهدی حسنی بود
تو راهرو دادگاه دیدمش گفتم من طلاقت نمیدم,من عاشقتم دوست دارم , به این راحتی ازت نمیگذرم , تمامه حرفش همین بود ” طلاقم بده مهدی طلاقم بده” ازش پرسیدم خب دلیلشو بگو , جوابی نداد و سرشو انداخت پاینن,این باره سومی بود که میومدیم دادگاه , چون من راضی به طلاق نبودم. قاضی ازش پرسید : دوسش داری؟ زهرا گفت : نه !! داد زدم : دروغ میگه,دروغه,دوسم داره ولی داره انکار میکنه!!!
قاضی رای به طلاقمون داد و بالاخره جدا شدیم. باورم نمیشد که عشقمو تو یه لحظه از دست دادم , همه چی تا شبه عروسی خوب بود , آخه چرا!؟
تو حیاط دادگاه صدام زد : مهدی , مهدی صبر کن کارت دارم. واستادم اومد پیشمو گفت میخوای دلیله طلاقمو بدونی؟ گفتم نمیخواد میدونم بخاطره اون پسرست همون آآآآآقای حسنی ; گفت : اون خاستگاری فقط یه نقشه بود و دلیلش چیزه دیگست , گفتم چی؟ گفت : من ایدز دارم,وقتی رفتیم برا آزمایش اینو فهمیدم ,مهدی منو ببخش من کسینبودم که فکرشو میکردی من قبل از تو یه آدم کثیف بودم که عشقه تو بهش جون داد,ولی نخواستم بدبختت کنم,نخواستم یک عمر بخاطره من بسوزی.
گفتم دروغه , برگه آزمایشو نشونم داد و چشاش پر شد و سرشو پایین انداختو رفت.
اون رفت و داغ عشقشو به دلم گذاشت , چهار ماه بعد فوت کرد و با کلی گناه و آهه من رفت …
۲.۶k
۰۱ بهمن ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.