فیک فندق من🌰❣️
فیک فندق من🌰❣️
پارت ۱۸
ویو هیونا
در حال برگشتن به خونه بودیم...خیلی حالم بده بود..هق می..میترسم..یه..یعنی کوک..میخواد چیکار..چیکارم کنه؟
خیلی سریع داشت میروند سفت چسبیده بودم به صندلی...
رسیدیم خونه
ویو کوک
ماشین رو دست یکی از بادیگار دا دادم
کوک:پارکش کن(سرد)
_بله ارباب
رفتم سمت هیوندا براید استایل بغلش کردم که لرزید
رفتم گذاشتمش رو مبل
کوک:تنبیهت اینه که رو مبل میخوابی بدون بالشت و پتو..
بدون منتظر بودن جواب رفتم بالا تو اتاقم
.
.
ساعت ۳:۴۷دقیقه در امارت جئون
ویو کوک
خیلی تشنم بود رفتم طبقه پایین تا برم آشپز خونه کمی از پارچ آب ریختم تو لیوانم و خوردم
که صدایه ناله خفه ای به گوشم رسید لیوان رو زمین گذاشتم و رفتم سمت حال با دیدن هیونایی که از سردی میلرزید و عرق کرده بود رو دیدم...
.
.
.
پارت ۱۸
ویو هیونا
در حال برگشتن به خونه بودیم...خیلی حالم بده بود..هق می..میترسم..یه..یعنی کوک..میخواد چیکار..چیکارم کنه؟
خیلی سریع داشت میروند سفت چسبیده بودم به صندلی...
رسیدیم خونه
ویو کوک
ماشین رو دست یکی از بادیگار دا دادم
کوک:پارکش کن(سرد)
_بله ارباب
رفتم سمت هیوندا براید استایل بغلش کردم که لرزید
رفتم گذاشتمش رو مبل
کوک:تنبیهت اینه که رو مبل میخوابی بدون بالشت و پتو..
بدون منتظر بودن جواب رفتم بالا تو اتاقم
.
.
ساعت ۳:۴۷دقیقه در امارت جئون
ویو کوک
خیلی تشنم بود رفتم طبقه پایین تا برم آشپز خونه کمی از پارچ آب ریختم تو لیوانم و خوردم
که صدایه ناله خفه ای به گوشم رسید لیوان رو زمین گذاشتم و رفتم سمت حال با دیدن هیونایی که از سردی میلرزید و عرق کرده بود رو دیدم...
.
.
.
۱۳.۳k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.