خواستم با یک غزل از عشق معنایت کنم
خواستم با یک غزل از عشق معنایت کنم
عاشقانه در سکوت شب تماشایت کنم
خواستم امشب کنار پنجره در نور ماه
در تمام خاطرات کهنه پیدایت کنم
خواستم در سجده گاه معبد چشمان تو
جان فدای آن نگاه مست زیبایت کنم
عطر گلهای تنم بوی خوشی دارد ز تو
خواستم آغوش خود را باغ رویایت کنم
در تنم از نام تو لرزید جان عاشقم
عاقبت با بوسه ای مستانه شیدایت کنم
هر شبی یادت شبیخون می زند بر پیکرم
دلخوشم هر لحظه و هردم تمنایت کنم
باز می خواهم که در تنهایی و در خلوتم
یک بغل احساس را تقدیم دنیایت کنم
عاشقانه در سکوت شب تماشایت کنم
خواستم امشب کنار پنجره در نور ماه
در تمام خاطرات کهنه پیدایت کنم
خواستم در سجده گاه معبد چشمان تو
جان فدای آن نگاه مست زیبایت کنم
عطر گلهای تنم بوی خوشی دارد ز تو
خواستم آغوش خود را باغ رویایت کنم
در تنم از نام تو لرزید جان عاشقم
عاقبت با بوسه ای مستانه شیدایت کنم
هر شبی یادت شبیخون می زند بر پیکرم
دلخوشم هر لحظه و هردم تمنایت کنم
باز می خواهم که در تنهایی و در خلوتم
یک بغل احساس را تقدیم دنیایت کنم
۲.۵k
۰۳ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.