حس شیرین عشق

حس شیرین عشق
Part:15
۱۰دقیقه بعد*
آیلا:هوف کوک خسته شدمم انقدر دوییدم
کوک:میخاستی اونکارو نکنی
آیلا:هوففف
هه جی:من برم الانه که تهیونگ گوشیمو پاره کنه بیست باااررر زنگ زد
آیلا:اوکی مراقب باش
هه جی:اوکی بای
آیلا و کوک:بای
موقع خاب*
کوک:آیلا یعنی کی میشه ماهم ازدواج کنیم؟
آیلا:میخای فردا بریم کاراشو اوکی کنیم؟
کوک:وایییی آرههههه برییممم
آیلا:باشهه بانی کوچولوممم
کوک:شب بخیررر
آیلا:شب بخیر قهرمانممم
پرش زمانی به فردا*
کوک:خب آخیش خرید تمومم شددد اوف راحت شدممم
آیلا:اوفف منمممم کوک زود بریم خونههه
کوک:وای من از خدامهههه
خونه*
کوک:و تاریخ عروسیمون**میشه یعنی ۴روز دیگه
آیلا:هعی خوشحالم ولی خسته
کوک:هعب منم
آیلا:کوک میخام ی حقیقتی رو بهت بگم
کوک:بگو
آیلا:من..من امروز صبح ۵تا از شیرموزات رو خوردم
کوک:آیلا خانوم از کونت کپی بگیر چون قراره اصلیشو پاره کنم حملههههههههههههه
آیلا:کمککککککککککککککککککک