کاش میشد
کاش میشد
برگردیم به قدیم ترها...
من از پشت پنجره رنگی
خانه مان در انتظارِ لحظه آمدنت بنشینم!
ناگه صدای در زدنت سکوت دنیایم را بهم بریزد، در را باز کنم...
و با همان لبخند پر مهر همیشگی ات روبرو شوم!
در دستانت یک کیسه پر از انارِ قرمز باشد و یک جلد کتاب شعر، که بیشتر از هر جواهری مرا به وجد می آورد!
دعوتت کنم به صرف چایِ دارچین
قرارمان کنار درخت سیب حیاطِ خانه،
روی تخت چوبیِ لب حوض
تو برایم شعرِ سهراب بخوانی
و من سرمست شوم از حس خوشِ زندگی،
بیا برگردیم به قدیم ترها...
میدانی چیست!؟
دلم سادگیِ مطلق میخواهد...
دوست داشتن های بی قید و شرط میخواهد...
.
نازنین وصلی
#زیبا
برگردیم به قدیم ترها...
من از پشت پنجره رنگی
خانه مان در انتظارِ لحظه آمدنت بنشینم!
ناگه صدای در زدنت سکوت دنیایم را بهم بریزد، در را باز کنم...
و با همان لبخند پر مهر همیشگی ات روبرو شوم!
در دستانت یک کیسه پر از انارِ قرمز باشد و یک جلد کتاب شعر، که بیشتر از هر جواهری مرا به وجد می آورد!
دعوتت کنم به صرف چایِ دارچین
قرارمان کنار درخت سیب حیاطِ خانه،
روی تخت چوبیِ لب حوض
تو برایم شعرِ سهراب بخوانی
و من سرمست شوم از حس خوشِ زندگی،
بیا برگردیم به قدیم ترها...
میدانی چیست!؟
دلم سادگیِ مطلق میخواهد...
دوست داشتن های بی قید و شرط میخواهد...
.
نازنین وصلی
#زیبا
۴.۰k
۱۵ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.