فرار من

۱۰۴






دکتر.... خوب به اتاق بغل برید تا بیام ازتون خون بگیرم مطمعن شیم





بلند شدم در رو باز کردم و به اتاق بغل رفتم که بینا هم بعد از من اومد داخل و خواست چیزی بگه که دکتر وارد اتاق شد

و دکتر رو به من گفت




دکتر.... شما بیرون تشریف داشته باشید




سری تکان دادم و از اتاق اومدم بیرون و منتظر شدم که کارشون تمام شه ‌‌.


بعد از حدوداً ۱۰ مین دکتر اومد بیرون و بعد از اون پرستاری رفت داخل اتاق و سریع اومد بیرون و من خیلی‌ سریع جلوش رو گرفتم و گفتم





جونگکوک..... کی جوابش اماده میشه؟؟





پرستار پا تعجب گفت





پرستار..... حدود یک ساعت دیگه






جونگکوک..... پول بیشتر میدم سریع تر آمادش کنید





پرستار که انگار خوشحال شده بود گفت





پرستار..... اوکی ۳۰ مین دیگه آماده میشه





و از کنارم رد شد و رفت که بعد از رفتن پرستار بینا از اتاق اومد بیرون


که بهش گفتم





جونگکوک.... همین جا بمون الان برمی‌گردم





منتظر جوابش نموندم که صداش رو از پشت سرم شنیدم




بینا..... کجا




محل ندادم و به سمت پزیرش رفتم

که همون پرستار رو دیدم

و به سمتش رفتم و دستم رو کردم داخل جیبم و یک مقدار پول بیرون آوردم و گفتم





جونگکوک.... خانم این هم پول . سریع آمادش کنید





پول رو گرفت و گفت





پرستار.... حتماً آقا




به سمت بیرون آزمایشگاه رفتم تا یکم هوا بخورم .

که بعد از ۱۰ مین رفتم داخل آزمایشگاه و به سمت همون جایی که بینا بود رفتم

و بعد از این که رسیدم بهش روی صندلی نشستم و منتظر شدم.

بخاطر چیز الکی وقتم رو گرفت وگرنه الان من خواب بودم. ببین چی کار میکنم اگر جوابش منفی باشه و دروغ گفته باشی.

البته اگر هم مثبت باشه سقطس میکنه .


با صدای پرستار که گفت جواب آزمایشمان آمادس به سمت پذیرش رفتیم





پرستار...... بفرمایید جواب‌ آزمایشون آمادس





پاکتی که جلوم گرفت رو از دستش گرفتم

خواستم سریع بازش کنم که

یهو با صدای آشنایی

سرم رو آوردم بالا و به سمت چپ نگاه کردم

که باورم نشد خودش باشه

امکان نداره اون اینجا باشه

باورم نمیشه

چند بار پلک زدم

نه نه نه امکان نداره

اون سریع رفت و حتا به من نگاهی هم ننداخت

و من سریع بدون اینکه توجه ایی که بینا بکنم به سمت جایی که رفت حرکت کردم

هنوز توی شک این بودم که بعد از چند سال پیداش کردم باورم نمیشد

اگر خوابه خداااا بیدار نکن

من خیلی وقته آرزوی یک بار دیدنش رو دارم داشتمو و حالا به آرزوم رسیدم


( تورو این همه خوشبختی که من بهت دادم محاله محاله جونگکوک 😂 )


داخل یک اتاقی شد که من هم سریع واردش شدم که سریع چشمم به بچه ایی که روی تخت بود خورد.

اون بچه دیگه کیه؟؟

با صداش از فکر بیرون اومدم






یوری..... عشق مامان الان پرستار میاد معاینات میکنه بعد میریم خونه . چیزی نیست نگران نباش باشه عزیزم







عشق مامان بچشه؟. ازدواج کرده ؟؟ با اون مرتیکه حتماً ؟


با صدای پرستار به پشت سرم نگاه کردم که گفت




پرستار.... آقای محترم میشه برید کنار




یکم رفتم کنار که یوری از کنار تخت بلند شد که نگاهش اوفتاد به من و خیره خیره هم دیگه رو نگاه میکردیم

که اون تعجب هم توی چشماش بود
دیدگاه ها (۲۲)

فرار من

فرار من

فرار من

فیک نویسه حمایت شه https://wisgoon.com/h41766101

My sweet trouble 62✨صبح بیدار شدم، سایون تو اتاق نبود بلند ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط