ناز چشمان تو و امروز و فردا کردنت

ناز چشمان تو و امروز و فردا کردنت
می‌کشد آخر مرا این‌پا و آن‌پا کردنت

می‌پسندی بی‌تو بنشینم در آتش روز و شب
یا که یادت رفته با عاشق مدارا کردنت

می‌دهی دلتنگی‌ام را در شب مستی به باد
غنچه‌های باغ لب‌ها را شکوفا کردنت

گرچه رسوای توأم ناچار بنشین با دلم
تا ببینی نیستم در بند رسوا کردنت

چشم‌هایم را به‌دست آور نگاهم را ببین
سرد مهری‌هاست حتی در تماشا کردنت... #رهی_معیری

✨ 💫
💫 ✨ ✨ ✨ ✨
دیدگاه ها (۱)

من مناجات درختان راهنگام سحررقص عطر گل یخ رابا بادنفس پاک شق...

کاش شاعر عاشق، غزلی ز درد هجران ننویسد در دفتر شعر خود، دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط