جیمین فیک زندگی پارت ۲۹#

جیمین فیک زندگی پارت ۲۹#


اماده شدم و با مانی رفت فرودگاه و منتظر بودیم هواپیما اماده بشه

ات : میگم اینهایی که ما باهاشون جلسه داریم رو میشناسی ؟

مانی : امم چندتاشون رو اره . جونگ هوسوک و برادرش مین یونگی

ات : مگه برادرش نیست پس چرا فامیلشون فرق داره ؟

مانی : شنیدم پدرهاشون جداعه

ات : اها پس از یک مادرن

مانی : بریم هواپیما امادست

ات : بریم

رفتیم تو هواپیما نشستیم. این دو برادر هوسوک و یونگی که شرکت جیهوپ و شوگا رو داشتن خیلی موفق هستن بد نمیشه اگه باهاشون قرار داد امضا کنم .
رسیدیم سئول و هواشم بارونی . یه نفس عمیق کشیدم که هوای سئول بره تو ریه هام . چقدر دلم برای این هوا تنگ شده بود. برای خاطراتی که اینجا داشتم برای همه چی . یه لحظه دوباره فکرم رفت سمت جیمین اما سعی کردم با مشغول کردن خودم به چیز دیگه فراموشش کنم

مانی : خب ما باید بریم هتل ؟

ات : نه نیاز نیست.

مانی : ولی عمارتت الان خالیه و نمیشه رفت

ات : راجب من چی فکر کردی ها . من یه خونه دارم میری اونجا

مانی: باشه

سوار ماشین شدیم و داشتیم میرفتیم خونه

ات : نگه دار زود

راننده: بانو چیزی شده ؟

مانی : ات مشکلی پیش اومده ؟

ات : قبل از رفتن به خونه باید یکی رو ببینم ...
.
.
.
به نظرتون ات کی رو میخواد بیینه ؟ میدونم که خوب نشد اما امید وارم خوشتون بیاد و حمایت کنید
دیدگاه ها (۶)

جیمین فیک زندگی پارت ۳۰#

جیمین فیک زندگی پارت ۳۱#

جیمین فیک زندگی پارت ۲۸#

جیمین فیک زندگی پارت ۲۷#

جیمین فیک زندگی پارت ۴۲#

جیمین فیک زندگی پارت ۶۳#

جیمین فیک زندگی ادامه پارت ۳۳#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط