#علی_جانم

#سی_سحر #سی_روضه

#سحر_نوزدهم

#مردم_کوچه‌_های_خواب‌_آلود، چشم بیدار را #نفهمیدند
#مرد_شب‌_گریه‌_های_نخلستان، #مرد_پیکار_را_نفهمیدند

وصله‌های لباس و پاپوش‌اش، و #یتیمان_مست_آغوش‌_اش
#راز_آن_کیسه‌_های_بر_دوش‌_اش، در شب تار را نفهمیدند

#مردم_دل‌_بریده_از_بعثت، که فقط فکر آب و نان بودند
مثل اشراف عهد دقیانوس، #قصه_غار_را_نفهمیدند
با تبر باغ را درو کردند، حالی از باغبان نپرسیدند
خم به ابروی‌شان نیاوردند، در و دیوار را نفهمیدند
نیمه‌شب بود و سایه‌ها آرام، کوچه را خیس اشک می‌کردند
گفت مولا که زود برگردیم، تا غم یار را نفهمیدند
لات‌هایی که عبدود بودند، ابتدا با هبل بلی گفتند
بعد از آن هم که #یا_علی_گفتند، «#أین_عمّار» را نفهمیدند
آخر قصه‌اش بهاری بود، سوره انفطار جاری بود
عالمان قرائت و تفسیر، شوق دیدار را نفهمیدند
کودکانی که باخبر بودند، از همه روزه‌دارتر بودند
بس که لب‌تشنه #سحر بودند، وقت افطار را نفهمیدند…

[#احمد_علوی]

اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/Ccl9h_wKrCV/?igshid=MDJmNzVkMjY=
دیدگاه ها (۰)

#علی_جانم

#سی_روز#سی_روزه#سی_روضه#بزم_روضه ی بیستم  #امام_علی_علیه_الس...

#به_خدای_کعبه_راحت_شدم

#کشتی_نجات

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط