پارت

پارت 🔟
با اعصابی داغون سوار ماشین شدم جالبه برم ایران بعد آقا بره دنبال معشوقش منم تکو تنها چه غلطی کنم اصلا فداسرم اگه ثروتمون رفت براخوشبختی بقیه خودمو بدبخت کنم سوفیا مادرت حق داره میگه بی عاطفه ایی خوب وجدان گرامی میگی چیکارکنم بزور که شوهرم میدن کم نیست حالا برم با یه مجنون زندگی کنم چی بشه که اقا بره دنبال لیلیش من تکو تنها باشم اگه برم پا یکی از خواستگارام ازدواج کنم بهتر از ازدواج با پاکدله به عمارت رسیدم ماشینو دادم به خدمه تا پارک کنه از پله هایه عمارت بالا رفتم که صدای بحث کردن عموم با پدرم میومد
عمو: یعنی چی امیرخان الان ابرویه همه ما به تصمیم سوفیابستگی داره؟؟ یک ددصد فکر کن سوفیا جواب رد بده مثله بقیه ما باید چیکار کنیم
پدر: نمیدونم باید ببینیم سوفیا چی میگه فراموش نکن که وارث اصلی سوفیاست اون بیشتر از همه ضرر میکنه .
دیگه به حرف هاشون گوش ندادم
رمز ورود به عمارتو زدم و وارد سالن غربی درست جایی که پدر وعموم بودن رفتم.
دیدگاه ها (۱)

پارت1⃣1⃣با دیدنم هردو سکوت کردن به هردوشون سلام دادم وروی مب...

پارت2⃣1⃣فروختن این خونه مساویه با داستان های زیاد برا رسانه ...

پارت9⃣حس کردم یکی بهم نزدیک شد برگشتم پشتمو نگاه کردم که دید...

پارت8⃣البته با این شرایط فکر نکنم شما بازم ضرر کنین بالاخره ...

فرار من

ازدواج از روی اجبار۲ p13

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط