من شکستم تکه تکه اینقدر حقم نبود

من شکستم ، تکه تکه، اینقدر حقم نبود
کوزه ای بودم که سنگی بی خبر حقم نبود
باغبان هیزم شکن را محرم خود کرده است
سبز بودم سردی دست تبر حقم نبود
چوب دیوار خودم را می خورم ، تکلیف چیست ؟
غرق در محدوده ای بودم که ((در ))حقم نبود
مثل ماهی ها به آب خوش خیالی می زدم
خام بودم صید ماه غوطه ور حقم نبود
هر کسی سهم خودش را می برد از باغ عشق
سرو رعنا بودم و درک ثمر حقم نبود
شور می خواهد رفاقت با دل تنگ حباب
قطره ای گم بودم و طعم سفر حقم نبود
هر چه سختی می کشم از تنگی آغوشهاست
با قفس خو کرده بودم بال و پر حقم نبود
دیدگاه ها (۳)

برگشته بودی بشکنی من را، شکستی!این زخم هاجزبانمک درمان نمیشد...

هر چه کردی به دلم ، ... باز تو را بخشیدمبا زبان زخم زدی ... ...

بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است،شعر هم بی تو به بغضی ابدی...

واسِـــه مـَـــن دیـگـِــہ: حِــــســِّـــــت پ‍ـَــــریـــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط