برگشته بودی بشکنی من را شکستی
برگشته بودی بشکنی من را، شکستی!
این زخم هاجزبانمک درمان نمیشد
ممکن نبوداصلامراازنوبسازی
تااین خرابه کاملا ویران نمیشد!
کارش به طغیان میکشدرودی که یک سدراه وصالش رابه دریابسته باشد
امااگردریانخواهدرودخودرا...
امااگررودازدویدن خسته باشد...
می ترسم واصلابرای تومهم نیست
لعنت به این دلشوره های دخترانه!
حالاکجایی باتعصب پس بگیری
بغض مراازدیگران شانه به شانه؟!
دیگرحواس پرت من پیش خودم نیست
یادم نمی ماندتمام حرف هارامادرنمی داندکه دلتنگ توهستم
وقتی نشسته میگذارم ظرف هارا
این زخم هاجزبانمک درمان نمیشد
ممکن نبوداصلامراازنوبسازی
تااین خرابه کاملا ویران نمیشد!
کارش به طغیان میکشدرودی که یک سدراه وصالش رابه دریابسته باشد
امااگردریانخواهدرودخودرا...
امااگررودازدویدن خسته باشد...
می ترسم واصلابرای تومهم نیست
لعنت به این دلشوره های دخترانه!
حالاکجایی باتعصب پس بگیری
بغض مراازدیگران شانه به شانه؟!
دیگرحواس پرت من پیش خودم نیست
یادم نمی ماندتمام حرف هارامادرنمی داندکه دلتنگ توهستم
وقتی نشسته میگذارم ظرف هارا
- ۳۲۴
- ۲۶ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط