عنوان قلبی که سنگ شد

عنوان: «قلبی که سنگ شد»**

در گوشه‌ای از یک شهر شلوغ، دختری تنها به نام "سارا" زندگی می‌کرد. قلبش به خاطر یکسری دردهای پنهانی سنگین شده بود. روزها به خانه‌ای می‌رفت که هیچ‌وقت احساس راحتی نمی‌کرد؛ خانه‌ای که در آن نمی‌توانست خودش باشد. یک نفر همیشه بر او مسلط بود، کسی که حتی برای لحظه‌ای آرامش را به او هدیه نمی‌داد.

این فرد همیشه او را با کلمات زهرآگینش آزرده می‌کرد: "سگ"، "شیطان‌پرست"، "خدا اصلاً تو رو دوست نداره". او همیشه با تحقیر و بدبینی به سارا نگاه می‌کرد. روزهایش در این محیط تاریک پر از تنهایی و ترس می‌گذشت. گاهی اوقات حتی به چشم‌هایش فشار می‌آورد، در حالی که دیگر هیچ‌چیز جز ظلم و آزار نمی‌دید.

یکی از شب‌ها، سارا بی‌صدا در گوشه‌ای از خانه نشسته بود و با چشمان خالی به زمین نگاه می‌کرد. یک‌باره احساس کرد قلبش همچون سنگی سنگین شده. نمی‌توانست این فشار را تحمل کند. آنقدر درد داشت که حتی اشک‌هایش نیز دیگر قدرت رهایی نداشتند.

یک روز، در حالی که هیچ امیدی نداشت، به حرم حضرت معصومه رفت. قلب شکسته‌اش را در آن مکان مقدس گذاشت و به خدا گفت: "اگر حتی نمی‌توانم آنطور که باید، زندگی کنم، پس چرا باید این همه درد تحمل کنم؟" همان روز، آن فرد، که همیشه در زندگی او مانند سایه‌ای سیاه قرار داشت، به شدت بیمار شد.

نمی‌توانست فهمید که چرا همه چیز تغییر کرده است. آیا این نتیجه نفرین بود؟ یا شاید فقط زمان بود که همه چیز را درست می‌کرد؟ قلب سارا در لحظه‌ای از دلشکستگی به آرامش رسید. او فهمید که انتقام هیچ‌وقت به درد نمی‌خورد، و در عوض، رها کردن آن سنگ در دلش، به او آزادی واقعی را می‌دهد.

سارا تصمیم گرفت از حالا به بعد زندگی‌اش را برای خودش بسازد. حتی اگر تمام دنیا علیه او بودند، او دیگر به کلمات زهرآگین کسی اجازه نمی‌داد که قلبش را سنگین کند. با قدم‌های کوچک و محکم، راهی جدید پیش گرفت.
دیدگاه ها (۱)

مستر مچ انداز👌🤣😂ببینید و لذت ببرید..

پیامبر صلوات الله علیه و آله خطاب به عمار:ای عمار! اگر دیدی ...

👏🏻😂😂😂

مدیر مدرسه: چجوری ۷صبح انقدر انرژی دارین؟ 😐آهنگی که سرویس مد...

ماسه ها قهوه ای رنگ به دخترک احساسی فراتر از ارامش میبخشیدند...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط