سیب سمی (لیزکوک)
سلاممممم من امدم با پارت هفتم خوب گایز من یه شرط واسه پارت بعد دارم اینکه 10 تا نظر و 20 لایکه پس وقتی دیدی انگشتت رو بکوب رو لایک و کامتم یادت نره بریم واسه داستان
سیب سمی لیزکوک🦊🐰
لیسا🦊
من میرم خداحافظ دلم براتون تنگ میشه 💛 ممنون که کمکم کردید
کوک_ برات یه ماشین گرفتم دم در منتظره
لیسا _دلم واست تنگ میشه
کوک _منم همین طور
همدیگه رو بغل کردیم و من سوار ماشین شدم و رفتیم سمت خواب گاه
رسیدم خوابگاه
کلید زدم و وارد خوابگاه شدم کسی نبود پس حدس میزنم کمپانی هستن رفتم پریدم رو تختم گفتم وای دوش نگرفتم دویدم و رفتم دوش گرفتم موهامو خشک کردم و گرفتم خوابیدم من تا صبح بیدار بودم پس حق داشتم با حس کردم جسم سنگینی رو خودم بیدار شدم دیدم بچه ها اومدن روم تا بیدارم کنن کلی بغلشون کردم و گریه کردیم
لیسا_بس کنید فیلم هندیش نکنید
بچه ها باهم _دلمون برات تنگ شده بود
داخل خوابگاه بی تی اس
هوپ_بچه ها من حوصلم سر رفته
یونگی_راس میگه
تهیونگ _ بریم بیرون
کوک_نه حوصله ندارم
تهیونگ_پس چی کار کنیم
کوک_من میرم گیم بازی کنم
تهیونگ_😑
از زبان تهیونگ
دمپایی که پام بود رو محکم زدم تو سر کوک
کوک_یااا چته
تهیونگ_منم میام بازی
کوک_خوب مثل ادم بگو
تهیونگ_😂😂
بعد سه ساعت بازی کردن
تهیونگ _میگما بریم پاساژ خرید
کوک_فکر بدی نیست
تهیونگ_ برو لباسات عوض کن بریم ماسکم یادت نره
خودمم رفتم لباسم رو عوض کردم و زدیم بیرون
از زبان جنی
لیسا میگم بریم پاساژ خرید
لیسا_اره حوصلم گرفته
برو اماده شو بریم
لیسا _باشه
رفتیم بیرون من داشتم با تلفن حرف میزدم و قهوه تو دستم بود لیسا هم داشت به مغازه ها نگاه میکرد یه دفعه خوردم به یه چیزی بهش نگاه کردم و از خجالت اب شدم.......
خب بمانید در خماری
شرط یادتون نرهههه💄
دوست مهربونتون لیسا
سیب سمی لیزکوک🦊🐰
لیسا🦊
من میرم خداحافظ دلم براتون تنگ میشه 💛 ممنون که کمکم کردید
کوک_ برات یه ماشین گرفتم دم در منتظره
لیسا _دلم واست تنگ میشه
کوک _منم همین طور
همدیگه رو بغل کردیم و من سوار ماشین شدم و رفتیم سمت خواب گاه
رسیدم خوابگاه
کلید زدم و وارد خوابگاه شدم کسی نبود پس حدس میزنم کمپانی هستن رفتم پریدم رو تختم گفتم وای دوش نگرفتم دویدم و رفتم دوش گرفتم موهامو خشک کردم و گرفتم خوابیدم من تا صبح بیدار بودم پس حق داشتم با حس کردم جسم سنگینی رو خودم بیدار شدم دیدم بچه ها اومدن روم تا بیدارم کنن کلی بغلشون کردم و گریه کردیم
لیسا_بس کنید فیلم هندیش نکنید
بچه ها باهم _دلمون برات تنگ شده بود
داخل خوابگاه بی تی اس
هوپ_بچه ها من حوصلم سر رفته
یونگی_راس میگه
تهیونگ _ بریم بیرون
کوک_نه حوصله ندارم
تهیونگ_پس چی کار کنیم
کوک_من میرم گیم بازی کنم
تهیونگ_😑
از زبان تهیونگ
دمپایی که پام بود رو محکم زدم تو سر کوک
کوک_یااا چته
تهیونگ_منم میام بازی
کوک_خوب مثل ادم بگو
تهیونگ_😂😂
بعد سه ساعت بازی کردن
تهیونگ _میگما بریم پاساژ خرید
کوک_فکر بدی نیست
تهیونگ_ برو لباسات عوض کن بریم ماسکم یادت نره
خودمم رفتم لباسم رو عوض کردم و زدیم بیرون
از زبان جنی
لیسا میگم بریم پاساژ خرید
لیسا_اره حوصلم گرفته
برو اماده شو بریم
لیسا _باشه
رفتیم بیرون من داشتم با تلفن حرف میزدم و قهوه تو دستم بود لیسا هم داشت به مغازه ها نگاه میکرد یه دفعه خوردم به یه چیزی بهش نگاه کردم و از خجالت اب شدم.......
خب بمانید در خماری
شرط یادتون نرهههه💄
دوست مهربونتون لیسا
۱۵.۴k
۳۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.