خط من

# خـطـ منـ📖
کسی از ان سوی
ظلمت، مرا صدا می­کرد
که باد بادک خورشید را، هوا می­کرد
کسی- سبک­تر از اندیشه­ای که چون می­رفت،
به جای گام زدن در هوا، شنا می­کرد
به شکل کودکی من کسی که با یک برگ
به قدر یک چمن غرق گل، صفا می­کرد
کسی که دفتر عمر مرا، به هم می­ریخت
و برگ­های نشان خورده را جدا می­کرد
دلم به وسوسه­اش رفته بود و تجربه­ام
در آستانه­ی تردید پا به پا می­کرد:
مگر نه کودکی­ام، راهکوب پیری بود
که ز ابتدای سفر، مشق انتها می­کرد؟
کسی نگفت نسیم از تبار طوفان است
وگرنه غنچه کجا، مشت بسته، وا می­کرد؟
بهار نیز که با خون گل وضو می­ساخت
هم از نخست به پاییز، اقتدا می­کرد
«که می­گرفت» رها کن. صفای صلح کسی که آهوان گرفتار را رها می­کرد
ترا به کینه چه دینی است؟ کاش می ­آمد،
کسی که دین جهان را، به عشق ادا می­کرد
عصا که مار شد اعجاز بود، کاش امّا
کسی به معجزه­ای، مار را، عصا می­کرد
حسین منزوی
دیدگاه ها (۳۸)

ذکرهای آسمانی🔻هفت پیغمبر، هفت کلمه گفتند و هر یک به سعادتی ر...

# خط خودکاری -خط منـ" هـر دوی ما ای وای بحال هر دوی ما گر حا...

#برای_یک_بانو- 🍃 احترام برای مردان اکسیژن است. آنها به محیط...

# خط خودکاری -خط منـحال خوب منیشبیه دیدن اولین گل شمعدونی لب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط