بازی عشق کلک داشت نمی دانستم

بازی عشق کلک داشت نمی دانستم
غم آن سر به فلک داشت نمی دانستم

با نگاهی دل دیوانه،گرفتار شد
سفره عشق، نمک داشت نمی دانستم

دل من صافتر از آینه، اما دل او
شیشه ای بود که لک داشت نمی دانستم

به وفاداری من آنکه زمن ساده گذشت
بیشتر از همه شک داشت نمی دانستم

آرزوهام شد آوار، فرو ریخت سرم
سقف این خانه ترک داشت نمی دانستم

باختم زندگی ام را به قماری که در آن
دلبری بود که تک داشت نمی دانستم



@d_f
دیدگاه ها (۱)

#اردیبهشت...از آن ماه‌های لعنتی ست که در آن کوه می‌چسبددریا ...

#اسرار_زندگی معشوقت روسه جا می‌تونی بشناسی1. ﺗﻮی ﺟﻤﻌﯽ ﮐﻪ ﺟﻨﺲ...

"زندگی" یعنی...بخند ، هرچند که غمگینی؛ببخش ، هرچند که مسکینی...

آمیخت با جان و دلم آن مستی چشمان تولبریز شد آغوش من با هر نف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط