Life goes on with pain. P27
زندگی با درد جریان دارد۲۷
در را باز کرد یه عمل دیگه هم داشت اما قبلش باید دونفر رو ویزیت میکرد و مهم تر از همه استراحت میکرد ……
به اتاق استراحت کادر بیمارستان رفت در را که باز کرد با همکارانش مواجه شد که درحال نوشیدن چای/قهوه خود بودند ؛چونگ آه دوستش که باهم در دبیرستان توی یک اکیپ بودند،آمد سمتش و بغلش کرد درون گوشش زمزمه کرد :آفرین بهت افتخار میکنم از این عملم سالم اومدی بیرون دلینا لبخندی زد اما ذهنش بهش چیزی را یادآوری کرد که دلینا دستش را بلند کرد و نسبتا محکم روی کتف چونگ آه زد به طوری که چونگ آه ترسید
چونگ آه :واییی چته چرا میزنی ؟؟
دلینا:نزنم؟ تو گفته بودی واسه عملم میای کمکم!نیومدی!!
چونگ آه:دیر کردم اومدم دیدم توی اتاق عملی گفتم مزاحمت نشم (با لبخند شیطنت آمیز)
دلینا:مزاحمتت بخوره تو فرق سرت شاسگول من به کمکت احتیاج داشتم
چونگ آه:خیله خب باشه بابا بیا بشین قهوه بخور انرژی بگیری همزمان صحبتم میکنیم
دلینا:هوفففففف
هردو نشستند و شروع به نوشیدن قهوه خود کردند که چونگ آه سر صحبت را گشود:شب نامزدیت خیلی خوب بود واقعا با شکوه بود
دلینا:آره باشکوه بود ولی حیف با کسی بود که دوستش ندارم
چونگ آه:آره حیف ولی واقعا جونگ کوک کراشه دوستاشو دیدی؟واییییی اوناهم مثل خودش کراشن
دلینا:میخوای واست اوکیشون کنم
چونگ آه:خجالت میکشم لامصببب
دلینا فنجان قهوه اش را روی میز گذاشت سپس گفت:خیله خب من باید برم!
چونگ آه:کجا؟
دلینا:دوتا ویزیت دارم یه عمل دیگه هم دار باید برم!
چونگ آه:اوکی برو بعدا همو میبینیم
دلینا:باشه عزیزم بای🌸
______________
نیم ساعت بعد
______________
دلینا:بچه کاملا سالمه نگران نباشید
-ممنونیم ممنون😭☘️
—————————
یه ربع بعد
—————————
دلینا:حال بچه کاملا خوبه ولی یسری ویتامین هست براتون تجویز میکنم مصرف شه
*چشم حتما.
••••••••••••••••
۴/۳۰ساعت بعد
••••••••••••••••
دلینا دومین زایمانشم انجام داد و لباس هایش را پوشید
وبه سمت پارکینگ رفت………
ادامه دارد……..
در را باز کرد یه عمل دیگه هم داشت اما قبلش باید دونفر رو ویزیت میکرد و مهم تر از همه استراحت میکرد ……
به اتاق استراحت کادر بیمارستان رفت در را که باز کرد با همکارانش مواجه شد که درحال نوشیدن چای/قهوه خود بودند ؛چونگ آه دوستش که باهم در دبیرستان توی یک اکیپ بودند،آمد سمتش و بغلش کرد درون گوشش زمزمه کرد :آفرین بهت افتخار میکنم از این عملم سالم اومدی بیرون دلینا لبخندی زد اما ذهنش بهش چیزی را یادآوری کرد که دلینا دستش را بلند کرد و نسبتا محکم روی کتف چونگ آه زد به طوری که چونگ آه ترسید
چونگ آه :واییی چته چرا میزنی ؟؟
دلینا:نزنم؟ تو گفته بودی واسه عملم میای کمکم!نیومدی!!
چونگ آه:دیر کردم اومدم دیدم توی اتاق عملی گفتم مزاحمت نشم (با لبخند شیطنت آمیز)
دلینا:مزاحمتت بخوره تو فرق سرت شاسگول من به کمکت احتیاج داشتم
چونگ آه:خیله خب باشه بابا بیا بشین قهوه بخور انرژی بگیری همزمان صحبتم میکنیم
دلینا:هوفففففف
هردو نشستند و شروع به نوشیدن قهوه خود کردند که چونگ آه سر صحبت را گشود:شب نامزدیت خیلی خوب بود واقعا با شکوه بود
دلینا:آره باشکوه بود ولی حیف با کسی بود که دوستش ندارم
چونگ آه:آره حیف ولی واقعا جونگ کوک کراشه دوستاشو دیدی؟واییییی اوناهم مثل خودش کراشن
دلینا:میخوای واست اوکیشون کنم
چونگ آه:خجالت میکشم لامصببب
دلینا فنجان قهوه اش را روی میز گذاشت سپس گفت:خیله خب من باید برم!
چونگ آه:کجا؟
دلینا:دوتا ویزیت دارم یه عمل دیگه هم دار باید برم!
چونگ آه:اوکی برو بعدا همو میبینیم
دلینا:باشه عزیزم بای🌸
______________
نیم ساعت بعد
______________
دلینا:بچه کاملا سالمه نگران نباشید
-ممنونیم ممنون😭☘️
—————————
یه ربع بعد
—————————
دلینا:حال بچه کاملا خوبه ولی یسری ویتامین هست براتون تجویز میکنم مصرف شه
*چشم حتما.
••••••••••••••••
۴/۳۰ساعت بعد
••••••••••••••••
دلینا دومین زایمانشم انجام داد و لباس هایش را پوشید
وبه سمت پارکینگ رفت………
ادامه دارد……..
- ۲.۷k
- ۱۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط