یادش بخیر

یادش بخیر
یه روزایی از شدت عصبانیت میزدمت رو بازوت و بهت فحش و بد و بیراه میگفتم
بعد برمیگشتی میگفت:نزن دیوونه دست خودت درد میگیره..انگار داری ماساژ میدی
منم از درد دستم به خودم میپیچیدم
و تو هم دستمو گرفتی و خندید و گفتی:دیدی گفتم
:(
دیدگاه ها (۱۱)

با چی خالی کنم هر شبیه بغض قد یه کوهووشبایی که بغل کردمیه قا...

مرسی از مهتا که منو به این چالش دعوت کرد:):*۱.من عاشق شایانم...

کاش میشد به دوران بچگیم برگردم...همون موقع که وقتی با یه پسر...

همه چیز یهویی اتفاق می افته~_~مثلا من الان یهویی حالم خوب نی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط