part : 8

ویو یونگی
داشتیم شام می خوردیم که یه دختر دیگه با یه سینی آبجو اومد ...
سیلوانا یکیشو برداشت بقیه هم برداشتن ... فقط من مونده بودم که فیلیکس برش داشت داد به من .. منم گرفتمش ... داشتیم آبجو می خوردیم که یکی از خدمات ارشه گفت سیلوانا بخون ... یه نگاهی بهش انداختم ... داست لبخند می زد ... لعنتی چقدر لبخنداش قش و ضعف داره ...
چون دلم می خواست صداشو دوباره بشنوم .. به فیلیکس گفتم بگه که بخونه .... اونم یه اوکی گفت و شروع کرد به آهنگ خوندن

آهنگ =
شب که می شه منمو زیر سیگاری تکو تنها خفه ی دود .. تو منه دیونه رو چطور یادت رفته بگو ..!
منو سنگینی این شب می کنه خفه بدون
جای خالیت شده تو ..!
دلم یه لخته ی خون .. منمو حصرت اون شب که نگفتم تو بمون ...
منم حس گناه هرشب و گیجی بغض
منمو دیدن حرص پریدن هر دوعمون ‌...!

............................................................

آهنگش مفهوم خیلی غلیضی داشت
قشنگ می خوند .. دیدم دوباره ادامه داد به آبجو خوردن که ...‌‌‌‌‌.....

~ خماری ~
بچه ها فقط بخواطر یکی که خیلی ازم خواهش کرد گذاشتم .. لوس نشید