part : 7
ویو یونگی
داشتم به همین چیزا فکر می کردم که با بشکن زدنش به خودم اومدم
سیلوانا : در کجا می اندیشیدی؟
یونگی : ه.هیجا ...!
سیلوانا : اوکی ... بازم بابت اینکه اون دوتا کله شی دوباره انداختنت سر جایه اولت معذرت می خوام ...!
یونگی : نه بابا ... اشکال نداره ...!
سیلوانا : بیا شام بخور ... شاید اینجا کشتی دزدان دریایی باشه ... ولی آشپز لی آشپز خیلی خوبیه ..!
به هرحال .. بیا منتظرتیم
وقتی منو به شام دعوت کرد رفتم تو هپرات .... یعنی اونم مثل من از من خوشش میاد ؟ .... هوف معلومه که نه
به این فکرای بی هوده خاتمه دادم و رفتم سر میز نشستم که یه پسر که معلوم بود از اون چاپلوساست گفت
مایک : ایش .. سیلوانا چرا بهش گفتی بیاد سر میز بشینه ؟
سیلوانا : چون دلم خواست ... حد خودتو بدون ... خودتم می دونی که من کاپتان این کشتیم ... پس هر کاری دلم بخواد با گروگانام می کنم ... حالا خفه خون بگیر
از جوابی که داد خوشم اومد و یه نیش خند سزارش کردم ... داشتیم همینطوری شام می خوردیم که ............
بیا پایین
آخ قربون اون سادگیت 💫❣️
............................................................
~ خماری ~
داشتم به همین چیزا فکر می کردم که با بشکن زدنش به خودم اومدم
سیلوانا : در کجا می اندیشیدی؟
یونگی : ه.هیجا ...!
سیلوانا : اوکی ... بازم بابت اینکه اون دوتا کله شی دوباره انداختنت سر جایه اولت معذرت می خوام ...!
یونگی : نه بابا ... اشکال نداره ...!
سیلوانا : بیا شام بخور ... شاید اینجا کشتی دزدان دریایی باشه ... ولی آشپز لی آشپز خیلی خوبیه ..!
به هرحال .. بیا منتظرتیم
وقتی منو به شام دعوت کرد رفتم تو هپرات .... یعنی اونم مثل من از من خوشش میاد ؟ .... هوف معلومه که نه
به این فکرای بی هوده خاتمه دادم و رفتم سر میز نشستم که یه پسر که معلوم بود از اون چاپلوساست گفت
مایک : ایش .. سیلوانا چرا بهش گفتی بیاد سر میز بشینه ؟
سیلوانا : چون دلم خواست ... حد خودتو بدون ... خودتم می دونی که من کاپتان این کشتیم ... پس هر کاری دلم بخواد با گروگانام می کنم ... حالا خفه خون بگیر
از جوابی که داد خوشم اومد و یه نیش خند سزارش کردم ... داشتیم همینطوری شام می خوردیم که ............
بیا پایین
آخ قربون اون سادگیت 💫❣️
............................................................
~ خماری ~
۳.۶k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.