دیشب نخی را

دیـشَــب نخـی را . . .


کـه بر انگشتـم بستــه بـودم . . .


بـــاز کــردم . . .


بگـذار فـرامـوش بشــوی . . .


ســزای بی تفــاوتــی . . .


بـی تفـاوتیســت . . .
دیدگاه ها (۱۷)

روز‌هایی‌ هم هست ...که چشم می‌‌دوزی به چشمِ زندگی‌ ...و با ه...

روزی کــه می رفــت . . .آنقـدر اسمـش را فریـاد زدم . . .که ه...

حــالٍ مـــرا از شعـرهـایـم . . .بـو نخـواهی بـُرد . . .مــن...

زخم هایِ قدیمی ولی تـازه ...زخمی کهنه ولی عمیق ...مانده رویِ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط