تنها تر از همشه

تنها تر از هميشه

با خويش در ستيزم

سرخورده و پريشان

از عشق مي گريزم

اندوه و غصه و درد

در شعر من هويدا

در چشم بي فروغم

يک آسمان تمنا

از اين غروب دلگير

اندوهگين و خسته

در حسرت نگاهت

در خويشتن شکسته

تنها تر از هميشه

لبريز اشک و دردم

پاييز خانه دارد

در کنج قلب سردم



+ نوشته
دیدگاه ها (۱)

نه جامـــه‌یِ نقره‌کوب دارد،پاییزنه تحـــــولِ قلـــــوب دار...

تنهاییهیولای عجیبیست ..روزهای هفته رامی بلعدغروب جمعه بالامی...

زرد است که لبریز حقایق شده استتلخ است که با درد موافق شده اس...

پایـــیز را دوســت دارم... به خاطــر غریب و بی صدا آمدنـش رن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط