من در نقاشی هایم زندگی میکنم
من در نقاشی هایم زندگی میکنم
مینشینم و غرقِ دایره های لایتناهی خاطراتمان میشوم.
نوک پرگار را روی اولین نگاهت ثابت میکنم.
و کوچک و بزرگ این خاطرات را یکی یکی رسم میکنم...
دست هایش نقش ترنج،
صدایت سفمونی پیوند دهنده این دایره ها...
و از آرامش شانه هایت نگویم...
من از شرم گرفتن دستانت در اولین قرار،
تا بوسه های بیشرمانهء آخرین دیدار مان را در ذهن مرور میکنم..
هرکدامشان برای در برگرفتنم منحنی میشوند...
برای درآغوش کشیدن درد هایم.
برای پر کردن جای خالی ات...
خلاصه بگویم.
خاطراتت نقاش های خیالی میشوند
که عالم و آدم برایشان سرو دست میشکنند...
"ماندلا" هایی که هیچ کس راز پشت پیچ و خم هایشان را نمیداند.
مینشینم و غرقِ دایره های لایتناهی خاطراتمان میشوم.
نوک پرگار را روی اولین نگاهت ثابت میکنم.
و کوچک و بزرگ این خاطرات را یکی یکی رسم میکنم...
دست هایش نقش ترنج،
صدایت سفمونی پیوند دهنده این دایره ها...
و از آرامش شانه هایت نگویم...
من از شرم گرفتن دستانت در اولین قرار،
تا بوسه های بیشرمانهء آخرین دیدار مان را در ذهن مرور میکنم..
هرکدامشان برای در برگرفتنم منحنی میشوند...
برای درآغوش کشیدن درد هایم.
برای پر کردن جای خالی ات...
خلاصه بگویم.
خاطراتت نقاش های خیالی میشوند
که عالم و آدم برایشان سرو دست میشکنند...
"ماندلا" هایی که هیچ کس راز پشت پیچ و خم هایشان را نمیداند.
- ۱.۷k
- ۲۷ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط