نگاهم کن که تا فردای شعرم در تو بیدارم

نگاهم کن که تا فردای شعرم در تو بیدارم
و معنا کن تماشارا برای چشم بیمارم

به ادمهای سیمانی ندارم اعتماد اما
تو چشمت اسمان دارد به رویش ماه می کارم

فقط اندازه لبخند با من مهربان تر باش
بیا تا سمت گیسویم که من غم در بغل دارم

دلت قصد سفر دارد برایت عشق می بندم
نکوچ ای اشنا از من منی که از تو سرشارم

به اتش می کشی امشب غزلهای نجیبم را
ولی خورشید می بارد مدام از چشم افکارم

زبانم لال شاید حرفهایم را نمی فهمی
و یا شاید نمی دانی که من هم دوستت دارم
دیدگاه ها (۱)

#ذهن ما #باغچه است #گُل در آن باید کاشت گر نکاری، گُلِ من ...

ک زمان هایی هست که برای بهتر شدنِ حالت ، زمان می خواهی. دلت ...

وای آن کس کو در این ره بی‌نشان تو رود چو نشان من تویی ای بی‌...

خیلی وقتا با اعصاب داغون آب رو میریزیم تو لیوان و سر میکشیمغ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط