~"آن آدمِ ساکتِ آن گوشه.ها،همان.
~"آن آدمِ ساکتِ آن گوشه.ها،همان.
همانیکه باید سرک بِکشی تا از لابه لایِ ازدحامِ کوچه ی خوشبخت ببینی اش.همانیکه نه خنده اش را دیده ای زیاد،نه گریه اش را.
هیچوقت ندیده ای فریاد بزند،داد بکِشد،بشکَند،بریزد،در را به هم بکوبد و برود.کپشن های غصه ناک بنویسد.
که از چهره اش طرحِ لبخندی محو و دائمی در ذهن داری فقط.
همانیکه«فلانی؟ اون که بابا هیچ غمی نداره»ها،بله بله، همان.
خوب نگاهَش کن.چهره اش را به خاطر بسپار.
شاید اسکندری دیگر دارد خیالِ آتش زدن دنیا را در سر می پروراند.شاید طوفانی در راه است.
•|🌸|•
همانیکه باید سرک بِکشی تا از لابه لایِ ازدحامِ کوچه ی خوشبخت ببینی اش.همانیکه نه خنده اش را دیده ای زیاد،نه گریه اش را.
هیچوقت ندیده ای فریاد بزند،داد بکِشد،بشکَند،بریزد،در را به هم بکوبد و برود.کپشن های غصه ناک بنویسد.
که از چهره اش طرحِ لبخندی محو و دائمی در ذهن داری فقط.
همانیکه«فلانی؟ اون که بابا هیچ غمی نداره»ها،بله بله، همان.
خوب نگاهَش کن.چهره اش را به خاطر بسپار.
شاید اسکندری دیگر دارد خیالِ آتش زدن دنیا را در سر می پروراند.شاید طوفانی در راه است.
•|🌸|•
۲۳۵.۸k
۱۱ آذر ۱۴۰۰