سناریو
سناریو
وقتی دوست پسرته و شب تا ساعت ۴ توی بار بودی و دیر میایی خونه
نامجون
ا/ت : وارد خونه که شدم چراغ ها خاموش بود لامپو روشن کردم دیدم روی مبل نشسته و داره بهم نگاه میکنه
ا/ت : یااا سکته کردم چته
نامجون : خودت توضیح میدی چرا دیر اومدی یا از راه دیگه برم ؟
جین
میایی خونه میبینی میز شام چیده شده ولی خودش نیست میری داخل اتاق میبینی خوابش برده لباساتو عوض میکنی میری کنارش که یهو بغلت میکنه و در گوشت زمزمه میکنه
جین : برات شام درست کردم نیومدی الان خستم برام صبح توضیح بده ( خواب آلود)
یونگی
میاد داخل باری که هستی و دستتو میگیره میبره خونه و ( بقیش با من نیست با خودت 🫵 🫵)
هوسوک
وقتی میایی خونه داره فیلم نگاه میکنه و آروم میری لباستو عوض میکنی میایی بهش سلام میکنی
ا/ت : سلام هوسوکم
جوابی نمیده
ا/ت : از دستم عصبی هستی ؟
بازم جوابی نمیده خودتو لوس میکنی و میری کنارش و به زور بغلش میکنی و با لحن کیوت میگی
ا/ت : یا اوپا ببخشید زمان از دستم در رفت
هوسوک : اه چرا نقطه ضعفم و میدونه
باش اینبار کاریت ندارم ولی اگه تکرار بشه نمیبخشم ( جدی )
جیمین
میاد داخل بار دنبالت و همون جا ...............( از کمبود ایده 🤌 )
ته ته
بخاطر اینکه اون روز بیکار بوده با دوستاش رفته بود بیرون و تو رفتی بار چون قرار بود شب دیر بیاد خونه اما وقتی رسیدی دیدی با همون لباس ها جلوی در منتظرته
ته : به به ببین کی برگشته میخواستی یکم دیگه بمونی
ا/ت : اه صبر کن توضیح میدم
ته : چشممو دور دیدی رفتی بار
ا/ت : نه خب .......
ته : با کی رفته بودی
ا/ت : تنها بودم
ته : تو که آنقدر می خوای بری چرا به خودم نمیگی حتما باید یکی دیگه بهم بگه کجا رفتی ؟
ا/ت : چی
ته : با می جین رفتی چرا بهم نمیگی همون بهم امارتو داد
ا/ت : چ....چی داری میگی
ته : هوففف همینه دیگه
کوک
تبریککککککک ا/ت حامله شدههه دوقلو دو تا پسر که به باباشون رفتن 🤭😂
وقتی دوست پسرته و شب تا ساعت ۴ توی بار بودی و دیر میایی خونه
نامجون
ا/ت : وارد خونه که شدم چراغ ها خاموش بود لامپو روشن کردم دیدم روی مبل نشسته و داره بهم نگاه میکنه
ا/ت : یااا سکته کردم چته
نامجون : خودت توضیح میدی چرا دیر اومدی یا از راه دیگه برم ؟
جین
میایی خونه میبینی میز شام چیده شده ولی خودش نیست میری داخل اتاق میبینی خوابش برده لباساتو عوض میکنی میری کنارش که یهو بغلت میکنه و در گوشت زمزمه میکنه
جین : برات شام درست کردم نیومدی الان خستم برام صبح توضیح بده ( خواب آلود)
یونگی
میاد داخل باری که هستی و دستتو میگیره میبره خونه و ( بقیش با من نیست با خودت 🫵 🫵)
هوسوک
وقتی میایی خونه داره فیلم نگاه میکنه و آروم میری لباستو عوض میکنی میایی بهش سلام میکنی
ا/ت : سلام هوسوکم
جوابی نمیده
ا/ت : از دستم عصبی هستی ؟
بازم جوابی نمیده خودتو لوس میکنی و میری کنارش و به زور بغلش میکنی و با لحن کیوت میگی
ا/ت : یا اوپا ببخشید زمان از دستم در رفت
هوسوک : اه چرا نقطه ضعفم و میدونه
باش اینبار کاریت ندارم ولی اگه تکرار بشه نمیبخشم ( جدی )
جیمین
میاد داخل بار دنبالت و همون جا ...............( از کمبود ایده 🤌 )
ته ته
بخاطر اینکه اون روز بیکار بوده با دوستاش رفته بود بیرون و تو رفتی بار چون قرار بود شب دیر بیاد خونه اما وقتی رسیدی دیدی با همون لباس ها جلوی در منتظرته
ته : به به ببین کی برگشته میخواستی یکم دیگه بمونی
ا/ت : اه صبر کن توضیح میدم
ته : چشممو دور دیدی رفتی بار
ا/ت : نه خب .......
ته : با کی رفته بودی
ا/ت : تنها بودم
ته : تو که آنقدر می خوای بری چرا به خودم نمیگی حتما باید یکی دیگه بهم بگه کجا رفتی ؟
ا/ت : چی
ته : با می جین رفتی چرا بهم نمیگی همون بهم امارتو داد
ا/ت : چ....چی داری میگی
ته : هوففف همینه دیگه
کوک
تبریککککککک ا/ت حامله شدههه دوقلو دو تا پسر که به باباشون رفتن 🤭😂
۱۳.۹k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.