فردا صبح
فردا صبح
خواستم پاشم که یاد دیشب افتادم
شب من از شدت درد بیهوش شدم
لباس تنم بود یعنی نامجون لباس تنم کرده
نامجون محکم بغلم کرده بود و خوابیده بود
جون هنوز خوابن میومد خوابیدم
نامجون ویو
پاشدم دیدم ا.ت هنوز خوابه هه خوشحال بودم حالا دیگه ا.ت مال من شده بود لبمو بردم سمت گردنش و گردنش و بو کردم
آروم گردنشو بوسیدم معلوم بود خوابش سنگینه برای همین لبمو گذاشتم روی لبش آروم لبشو مک میزدم تا بیدار نشه
بعد چند ثانیه لبشو ول کردم بیدارش کردم
ا.ت: هان صبح شده
نامجون: آره
ا.ت: نامجون خیلی نامردی دعا کن کسی صدای ناله هامو نشنیده باشه
نامجون: باشه بابا حالا هم که مال من شدی باید صدام کنی ددی
خواستم پاشم که یاد دیشب افتادم
شب من از شدت درد بیهوش شدم
لباس تنم بود یعنی نامجون لباس تنم کرده
نامجون محکم بغلم کرده بود و خوابیده بود
جون هنوز خوابن میومد خوابیدم
نامجون ویو
پاشدم دیدم ا.ت هنوز خوابه هه خوشحال بودم حالا دیگه ا.ت مال من شده بود لبمو بردم سمت گردنش و گردنش و بو کردم
آروم گردنشو بوسیدم معلوم بود خوابش سنگینه برای همین لبمو گذاشتم روی لبش آروم لبشو مک میزدم تا بیدار نشه
بعد چند ثانیه لبشو ول کردم بیدارش کردم
ا.ت: هان صبح شده
نامجون: آره
ا.ت: نامجون خیلی نامردی دعا کن کسی صدای ناله هامو نشنیده باشه
نامجون: باشه بابا حالا هم که مال من شدی باید صدام کنی ددی
۳.۲k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.