پشیمونی

پشیمونی..
پارت.۱۶
ویو نویسنده.

گوشیش رو گذاشت رو میز..
جیمین: هوفففف..جونگ کوک باهات چیکار کنم.
تو فکر بود.

جنا اوضاع خوبی نداشت.
خیلی بیروح و عصبی شده بود.
لیام هم کمی تو خودش بود.
جونگهی سعی می‌کرد حال جمع رو خوب کنه ولی...نمیشد.

تهیونگ وانمود می‌کرد حالش خوبه.
درحالی که شکسته بود.
اون پدر یه بچه یک ساله عه..نباید انقدر شکسته باشه..

اصلا خودش..خودشم زن و بچه داره..ولی شرایط وحشتناک..

جونگهی..بلاخره بعد گذشت چندین سال از مرگ همسر اولش..دوباره تصمیم به ازدواج گرفت و بچش حدودا سه سال و نیمه شه..

ولی جنا..معلومه هنوز دلش دنبال جونگ کوکه..
ولی رو نمیکنه..

در زده شد.
ته: میتونم بیام تو؟
جیمین: بیا.

تهیونگ با انرژی و خوشحالی اومد داخل و جلوی جیمین نشست.
ته: سلام داداش..چطوری؟خوبی؟چخبر؟

جیمین: اتفاقی افتاده..
ته: نه چرا باید بیوفته؟
جیمین: تهیونگگ
ته: راستش جنا فهمید که دختر هوانگ هیونجین رو کوک کراش داشته.. و

جیمین: آها.. میدونم..کشته اش؟
ته: دقیقا.‌
جیمین: عالی شد..(عصبی)

جیمین: جونگهی..هیچی نگفت؟!
ته: جونگهی میدونه جنا چه دردی داره..برای همین آزادش گذاشته..

جیمین: اوهوم...
هردو تو فکر فرو رفتن..
ته: تو هم به همون چیزی که من بهش فکر میکنم..فکر میکنی؟
جیمین: این دو باید به هم برگردن..
ته: دقیقا..

جیمین: یه نقشه دارم...
ته:چی؟
جیمین:.......(میفهمید)
ته: دقیقا..همین کارو میکنیم.

جیمین: تو چرا کلا میگی دقیقا؟
ته: چون ایده ای ندارم(خنده)

(شب..مراسمی که جیمین ترتیب داد)

ادامه دارد.....
لایک:۲۰
کامنت:۱۵
دیدگاه ها (۳۰)

دریاد های من..میخوام اسمم رو عوض کنم..ایده اسم بدید..که با ه...

صرفا جهت اینکه بپرسم کدوم فیک رو بیشتر دوست داشتین.خودم که ه...

پشیمونی..پارت. ۱۵ویو جناشاید سن مهم بود که ولم کرد.اون جوون ...

ماهِ من🌜🤍@ana_12391

پشیمونی..پارت.۱۴ویو نویسنده(بچه ها اینجا یه مدت از اومدن جنا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط