وقتی باردار بودی و...
وقتی باردار بودی و...
نویسنده : پارک جیون
کاپل :جیمین و هایون
*درخواستی
شات ۴
هیچوقت نمیتونی توضیح بدی که
خداحافظی با کسی که دوسش داری
چقدر دردناکه ...
_پارک جیمین
_________________________________________________________
ولی هایونا تو قلبی رو شکستی که بخاطرت میکوبید به سینم...
یادت میآد؟
چهار ماه پیش...
درکنار صخره درحال فکر کردن به آینده بودیم ...
اون موقع هم داشتی مروارید های زیبات رو هدر میدادی ...
ازت پرسیدم چیشده و تو گفتی عاشق شدی ؛
و من احمق تر از تو احتمال دادم به من علاقه ای پیدا کردی !
دختر اشکاش رو پاک کرد ، نگاهی به پارک انداخت و گفت : اون چشمای زیبایی داره ، لب های غنچه ای و گونه های برجسته، و همش صدام میکنه احمق و نمیزاره گریه کنم ...اون اسمش پارک جیمینه !
چقد خوب است که... میان این همه هیاهوی زندگی
یکی باشد که تورا دیوانه وار دوست بدارد ؛
و تورا به زندگی دلبسته تر کند؛
خنده هایش تورا دور کند ازاین هیاهو؛
و تو برای عاشقانه زيستن اورا بهونه کند ؛
جیمین : پس چطور زندگی نمیکنی ؟
هایون : من بخاطر ازدواج با اون رویام رو کشتم ، و بخاطر اون دلم آتیش میگرفت !
جیمین به لب های دختر حمله کرد و آنها را وحشیانه میبوسید ...
راوی:《دستان گرم همسرش را فشرد ...در این نه ماه با عزیز دلش زندگی زیبایی رو گذروند ...
جیمین : یاع یکم تحمل کن الان میرسیم!
هایون :اخــــــــــــــخ پـــــــــــــــــــــــــارک جیـــــمین بـــــــــــدو
..........................................................................................
جیمین و هایون دستان کوچولی پسرشون رو گرفتند ...
جیمین : اسمش رو میزاریم جی یوان !
هایون : اومم باش !
اون دو تا آخر عمر به خوبی و خوشی باهم زندگی کردن...:)
نویسنده : پارک جیون
کاپل :جیمین و هایون
*درخواستی
شات ۴
هیچوقت نمیتونی توضیح بدی که
خداحافظی با کسی که دوسش داری
چقدر دردناکه ...
_پارک جیمین
_________________________________________________________
ولی هایونا تو قلبی رو شکستی که بخاطرت میکوبید به سینم...
یادت میآد؟
چهار ماه پیش...
درکنار صخره درحال فکر کردن به آینده بودیم ...
اون موقع هم داشتی مروارید های زیبات رو هدر میدادی ...
ازت پرسیدم چیشده و تو گفتی عاشق شدی ؛
و من احمق تر از تو احتمال دادم به من علاقه ای پیدا کردی !
دختر اشکاش رو پاک کرد ، نگاهی به پارک انداخت و گفت : اون چشمای زیبایی داره ، لب های غنچه ای و گونه های برجسته، و همش صدام میکنه احمق و نمیزاره گریه کنم ...اون اسمش پارک جیمینه !
چقد خوب است که... میان این همه هیاهوی زندگی
یکی باشد که تورا دیوانه وار دوست بدارد ؛
و تورا به زندگی دلبسته تر کند؛
خنده هایش تورا دور کند ازاین هیاهو؛
و تو برای عاشقانه زيستن اورا بهونه کند ؛
جیمین : پس چطور زندگی نمیکنی ؟
هایون : من بخاطر ازدواج با اون رویام رو کشتم ، و بخاطر اون دلم آتیش میگرفت !
جیمین به لب های دختر حمله کرد و آنها را وحشیانه میبوسید ...
راوی:《دستان گرم همسرش را فشرد ...در این نه ماه با عزیز دلش زندگی زیبایی رو گذروند ...
جیمین : یاع یکم تحمل کن الان میرسیم!
هایون :اخــــــــــــــخ پـــــــــــــــــــــــــارک جیـــــمین بـــــــــــدو
..........................................................................................
جیمین و هایون دستان کوچولی پسرشون رو گرفتند ...
جیمین : اسمش رو میزاریم جی یوان !
هایون : اومم باش !
اون دو تا آخر عمر به خوبی و خوشی باهم زندگی کردن...:)
۵.۱k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.