یه دست به موهاش کشید یقشو صاف کرد

یه دَست به موهاش کشید، یَقشو صاف کرد
گفت: تا خودم نیومدم، تو نیا
بارون زده
میرَم ماشینو بیارم
سَرما نخوری یه وقت...
ولی من همون‌جا، همون لَحظه فهمیدم
که نخواست لَحنش تکراری باشه.
اون‌شب...
اون‌شب فقط طولانی تر گفت... دوسِت دارَم...!
♥ ....
دیدگاه ها (۱)

میدونی #دِلبر؟!من تو رو خیلی دوست دارماز اون‌مُدل دوست داشتن...

پَنجشنبه است برایِ صرفِ یک قهوه ی دونفره نَدارمت..!برایِ لوس...

چِنان تنـهاےِ تـنهایَم ڪہ حَتی نیستـم با خُود..♥

ویرانَم مثلِ پُلی شکسته که از او گُذر کردی...چون پَرنده یِ ش...

پارت ۱۶۲

پارت چهام گمشده ای شرق

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟑𝟐کوک صورت ات رو بین دستاش گرف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط