پارت۲۵
-ببین هرکاری بگی میکنم فقط خواهش میکنم دخترونگیمو نگیر
-برا من کار کن
-چیکار کنم
-هرکاری میگم میشه برده خودم
-برده؟؟؟
-اره برده ولی فکر بد نزنه به سرت یه جورایی دلم میخواد بشی زیر دستم بشی خدمتکارم فقط این کار میتونه دخترونگیتو نگه داره
-خیل خب باشه قبوله
-اها حالا شد فعلا کاری باهات ندارم میتونی راحت باشی
رفتم لباسامو تو حموم پوشیدم و موهامو گوجه ای بالا بستم اومدم بیرون دیدم نیست
-اخیش خداروشکر
رفتم زیر پتو و خوابیدم
با حس خفگی دور گردنم چشمامو باز کردم یه دخترو روم بود با تمام قدرتش فشار میداد
-ترو خدا
صدام از ته چاه میومد
-تو باید بمیری توووو باید بمیرییی
داشتم بیهوش میشدم که
#لیام
نزدیک اتاق شدم که دیدم صدا میاد کسی داخل اتاقمون نبود که سریع درو باز کردم دیدم رزیتا رو انیساس و .... دیگه صبر نکردم سریع رفتم سمتشو روزیتا رو انداختم اونور
-حرومزاده مگه بهت نگفتم نزدیکش نشو آخه چرا انقدر نفهمی بیا بیرون کارت دارم
-لی ام
-هیشش دختر کوچولوم میدونم حالت خوب نیست ولی تا ادبش نکنم آروم نمیگیرم
رفتیم بیرون که بهش گفتم
-رزیتا میدونم خانوادتو به خاطر پدر انیسا از دست دادی منم بهت قول دادم انتقاممو بگیرم ولی رزیتا تا وقتی پدر خودش زندس چرا با بچش این کارو کنیم؟ تو شوهرتو بچه هاتو سر این اتفاق از دست دادی من بهت قول دادم انتقاممو بگیرم پی دخالت نکن رزیتا میدونم سخته ولی من اینجا و این دمو دستگاه نظامی و این آدما که خیلی راحت تونستن نقش بازی کننو به خاطر تو آوردم اینجا به خاطر تو پس نکن با خودت تو آبجی کوچولوی منی
نمیزارم خونشون پای مال بشه خون شوهرت نه خون بچه هات چون شوهرت یه حرومزاده بود کسی بود که زندگی تو رو سیاه کرد خودتم میدونی پس خواهش میکنم دخالت نکن باشه؟؟
-برا من کار کن
-چیکار کنم
-هرکاری میگم میشه برده خودم
-برده؟؟؟
-اره برده ولی فکر بد نزنه به سرت یه جورایی دلم میخواد بشی زیر دستم بشی خدمتکارم فقط این کار میتونه دخترونگیتو نگه داره
-خیل خب باشه قبوله
-اها حالا شد فعلا کاری باهات ندارم میتونی راحت باشی
رفتم لباسامو تو حموم پوشیدم و موهامو گوجه ای بالا بستم اومدم بیرون دیدم نیست
-اخیش خداروشکر
رفتم زیر پتو و خوابیدم
با حس خفگی دور گردنم چشمامو باز کردم یه دخترو روم بود با تمام قدرتش فشار میداد
-ترو خدا
صدام از ته چاه میومد
-تو باید بمیری توووو باید بمیرییی
داشتم بیهوش میشدم که
#لیام
نزدیک اتاق شدم که دیدم صدا میاد کسی داخل اتاقمون نبود که سریع درو باز کردم دیدم رزیتا رو انیساس و .... دیگه صبر نکردم سریع رفتم سمتشو روزیتا رو انداختم اونور
-حرومزاده مگه بهت نگفتم نزدیکش نشو آخه چرا انقدر نفهمی بیا بیرون کارت دارم
-لی ام
-هیشش دختر کوچولوم میدونم حالت خوب نیست ولی تا ادبش نکنم آروم نمیگیرم
رفتیم بیرون که بهش گفتم
-رزیتا میدونم خانوادتو به خاطر پدر انیسا از دست دادی منم بهت قول دادم انتقاممو بگیرم ولی رزیتا تا وقتی پدر خودش زندس چرا با بچش این کارو کنیم؟ تو شوهرتو بچه هاتو سر این اتفاق از دست دادی من بهت قول دادم انتقاممو بگیرم پی دخالت نکن رزیتا میدونم سخته ولی من اینجا و این دمو دستگاه نظامی و این آدما که خیلی راحت تونستن نقش بازی کننو به خاطر تو آوردم اینجا به خاطر تو پس نکن با خودت تو آبجی کوچولوی منی
نمیزارم خونشون پای مال بشه خون شوهرت نه خون بچه هات چون شوهرت یه حرومزاده بود کسی بود که زندگی تو رو سیاه کرد خودتم میدونی پس خواهش میکنم دخالت نکن باشه؟؟
۳.۳k
۱۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.