گویی از خانه ی خود قصد عزیمت داری
گویی از خانه ی خود قصدِ عزیمت داری
که چنین بین قنوتت سـرِ صحبـت داری
تو همانی که علی تکیه بـه دستـت دارد
خـم اگـــر راه روی باز صلابـت داری!!
در این خانه سبب شد که بیفتــی از پــا
باز در کار همین خانــه تو همت داری؟!
فضـه میدید تو را رنگ رخش بر میگشت!
زیر چادر چه در آن گوشه ی عزلت داری؟
همه_شرمندگی کوچه فقط مال من است
تو چرا از پدرم اینـهمه خجلــت داری؟؟
زنِ با پوشیه را راه شناسایــی نیـست!
همه تقصیر حسن بود کـه لکنـت داری!
چه سرت آمده که نیـت نفریــن کردی؟!
تو که از آدمیان شوق شفاعــت داری!
همه را هم که ببخشی حسنت میدانـد
لا اقل از"دو نفر"قصـد شکایــت داری
سید صادق رمضانیان
که چنین بین قنوتت سـرِ صحبـت داری
تو همانی که علی تکیه بـه دستـت دارد
خـم اگـــر راه روی باز صلابـت داری!!
در این خانه سبب شد که بیفتــی از پــا
باز در کار همین خانــه تو همت داری؟!
فضـه میدید تو را رنگ رخش بر میگشت!
زیر چادر چه در آن گوشه ی عزلت داری؟
همه_شرمندگی کوچه فقط مال من است
تو چرا از پدرم اینـهمه خجلــت داری؟؟
زنِ با پوشیه را راه شناسایــی نیـست!
همه تقصیر حسن بود کـه لکنـت داری!
چه سرت آمده که نیـت نفریــن کردی؟!
تو که از آدمیان شوق شفاعــت داری!
همه را هم که ببخشی حسنت میدانـد
لا اقل از"دو نفر"قصـد شکایــت داری
سید صادق رمضانیان
- ۲۷۳
- ۲۳ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط