فیک ا/ت یک دختر مهربونه که با باباش شوگا تنهایی زندگی میک
#فیک ا/ت یک دختر مهربونه که با باباش شوگا تنهایی زندگی میکنه و ۲۰ سالشه
شوگا دیگ همه میدونید
ا/ت: خب الان ساعت هفت شبه و امروز بابام ساعت ۱۲ میاد خونه هوف خسته شدمم یکم میرم بیرون خرید کنم پوسیدم دیگه تو این خونه
شوگا: آخ حتما دخترم خیلی ناراحته که امشب ۱۲ میرم خونه منم دلم براش تنگ شده خدااا .
راوی : ا/ت یک هودی نسکافه ای با شلوار بگ پوشید و موهاش و باز گذاشت و آرایش خیلی کمی هم کرد و رفت بیرون
شوگا: خب بچه ها من امروز میخام زود برم خونه دخترم تنهاست ساعت ۹ میرم خونه
اعضا:باشه
ا/ت: جیغغغغغغ بعدش هم سیاهی)
ا/ت:اینجا کجاست من کجام چرا اینجام ساعت چنده چی شده
من لی جونگ سوک هستم و تو زیبا خانم رو آوردم اینجا یکم بهم حال بدی ( بچه ها این لی جونگ سوک بازیگر منظورم نیست )
راوی : ا/ت میخاست فرار کنه که دید دست هاش به تاج تخت بسته شدن
لی جونگ سوک:هیشش کوچولو فقط تا ساعت ۱۲ باهات کار دارم
ا/ت:الان ساعت چنده؟
لی جونگ سوک:ساعت ۱۰ و ۴۵ هست
فلش بک به ساعت ۹ خونه
شوگا:دخترم قشنگم کجایی
هوف خونه نیست رفته بیرون حتما خرید کنه
برگردیم به زمان حال
لی جونگ سوک : اول لب های ا/ت رو وحشیانه میمکه و ۲ تا کیس مارک درد ناک میزاره برای ا/ت و بعد به پایین تنه ا/ت.. ( استغفرالله خواهرم خودت تصور کن دیگع)
راوی : دی جونگ سوک بی رحم ا/ت رو از خونه پرت میکنه بیرون ا/ت گوشیش رو چک میکنه و میبینه باباش ۲۰ بار بهش زنگ زده
ا/ت زود میره خونه
ا/ت : سلام بابایی ( با ترس)
شوگا:کدوم گوری بودی ( عربده)
بیا اینجا ببینم
ا/ت رفت پیش باباش
شوگا:چیییی لبت که داره خون میاد گردنت هم که کبوده( عربده ترسناک)
ا/ت:من
و شوگا نزاشت که دخترش حرفش رو بزنه و خیلی خیلی محکم زد توی گوش ا/ت و کلی فحش به دخترک بی چاره داد و گفت از جلو چشم های من گم شوووووو
ا/ت :ولی من
شوگا : خفه شو بیشعور نفهم
ا/ت رفت داخل اتاقش و زار زار گریه کرد که صدای گریه هاش همه خونه رو برداشته بود
شوگا : نشنوم صدای گریه هاتو آروم گریه کن یا گم شو از خونه من بیرون با همون پسره
ا/ت: آروم گریه کرد و اشک ریخت
شوگا: چه غلطی کردی شوگا برو آرومش کن درسته کار بدی کرده ولی برو آرومش کن لعنتی و شوگا رفت داخل اتاق ا/ت و با گونه قرمز ا/ت که جای سیلی بود مواجه شد
شوگا:ا/ت دخترم چرا این کار کردی بهم بگو (کمی داد)
ا/ت:من هق هق من رفته بودم خرید هق هق بعد هق هق ( و کل ما جرا رو توضیح داد )؛
شوگا:ببخشید دخترم که زود قضاوت کردم الان حالت خوبه دلت درد نمیکنه ؟
ا/ت که حتی از شدت درد نمیتونست راه بره ولی گفت خوبم
شوگا:پاشو بریم یک آب به دست و صورتت بزن
و اینجا ا/ت نتونست بلند بشه و از درد جیغی کشید و گریه کرد
شوگا:دخترم اون مرد رو گیر بیارم میکشمش
چرا باید این بلا به سر تو بیاد آخه (۲ پارت)
شوگا دیگ همه میدونید
ا/ت: خب الان ساعت هفت شبه و امروز بابام ساعت ۱۲ میاد خونه هوف خسته شدمم یکم میرم بیرون خرید کنم پوسیدم دیگه تو این خونه
شوگا: آخ حتما دخترم خیلی ناراحته که امشب ۱۲ میرم خونه منم دلم براش تنگ شده خدااا .
راوی : ا/ت یک هودی نسکافه ای با شلوار بگ پوشید و موهاش و باز گذاشت و آرایش خیلی کمی هم کرد و رفت بیرون
شوگا: خب بچه ها من امروز میخام زود برم خونه دخترم تنهاست ساعت ۹ میرم خونه
اعضا:باشه
ا/ت: جیغغغغغغ بعدش هم سیاهی)
ا/ت:اینجا کجاست من کجام چرا اینجام ساعت چنده چی شده
من لی جونگ سوک هستم و تو زیبا خانم رو آوردم اینجا یکم بهم حال بدی ( بچه ها این لی جونگ سوک بازیگر منظورم نیست )
راوی : ا/ت میخاست فرار کنه که دید دست هاش به تاج تخت بسته شدن
لی جونگ سوک:هیشش کوچولو فقط تا ساعت ۱۲ باهات کار دارم
ا/ت:الان ساعت چنده؟
لی جونگ سوک:ساعت ۱۰ و ۴۵ هست
فلش بک به ساعت ۹ خونه
شوگا:دخترم قشنگم کجایی
هوف خونه نیست رفته بیرون حتما خرید کنه
برگردیم به زمان حال
لی جونگ سوک : اول لب های ا/ت رو وحشیانه میمکه و ۲ تا کیس مارک درد ناک میزاره برای ا/ت و بعد به پایین تنه ا/ت.. ( استغفرالله خواهرم خودت تصور کن دیگع)
راوی : دی جونگ سوک بی رحم ا/ت رو از خونه پرت میکنه بیرون ا/ت گوشیش رو چک میکنه و میبینه باباش ۲۰ بار بهش زنگ زده
ا/ت زود میره خونه
ا/ت : سلام بابایی ( با ترس)
شوگا:کدوم گوری بودی ( عربده)
بیا اینجا ببینم
ا/ت رفت پیش باباش
شوگا:چیییی لبت که داره خون میاد گردنت هم که کبوده( عربده ترسناک)
ا/ت:من
و شوگا نزاشت که دخترش حرفش رو بزنه و خیلی خیلی محکم زد توی گوش ا/ت و کلی فحش به دخترک بی چاره داد و گفت از جلو چشم های من گم شوووووو
ا/ت :ولی من
شوگا : خفه شو بیشعور نفهم
ا/ت رفت داخل اتاقش و زار زار گریه کرد که صدای گریه هاش همه خونه رو برداشته بود
شوگا : نشنوم صدای گریه هاتو آروم گریه کن یا گم شو از خونه من بیرون با همون پسره
ا/ت: آروم گریه کرد و اشک ریخت
شوگا: چه غلطی کردی شوگا برو آرومش کن درسته کار بدی کرده ولی برو آرومش کن لعنتی و شوگا رفت داخل اتاق ا/ت و با گونه قرمز ا/ت که جای سیلی بود مواجه شد
شوگا:ا/ت دخترم چرا این کار کردی بهم بگو (کمی داد)
ا/ت:من هق هق من رفته بودم خرید هق هق بعد هق هق ( و کل ما جرا رو توضیح داد )؛
شوگا:ببخشید دخترم که زود قضاوت کردم الان حالت خوبه دلت درد نمیکنه ؟
ا/ت که حتی از شدت درد نمیتونست راه بره ولی گفت خوبم
شوگا:پاشو بریم یک آب به دست و صورتت بزن
و اینجا ا/ت نتونست بلند بشه و از درد جیغی کشید و گریه کرد
شوگا:دخترم اون مرد رو گیر بیارم میکشمش
چرا باید این بلا به سر تو بیاد آخه (۲ پارت)
۱۰.۲k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.